رابطه اعتیاد و اختلال جنسی
نگاهی به تأثیر مصرف مواد مخدر بر زندگی
زناشویی
مواد اعتیادآور
همچنان که بر سلامت جسمی و روانی اثر میگذارند، بر روابط زناشویی نیز اثرات
زیانباری را به جای میگذارند. این نوشته به تأثیرات چند ماده اعتیادآور بر کارکرد
جنسی افراد میپردازد.
مواد اعتیادآور را به
دو گروه مواد مخدر مانند تریاک وترکیبات مشتقاش مانند شیره، کراک و ... و مواد
محرک مانند حشیش، شیشه، آمفتامینها، اکس و ... تقسیمبندی
میکنند. متاسفانه در کشور ما یک باور غلطی وجود دارد و آن اینکه مصرف این مواد
برای افزایش توانایی و تمایلات جنسی و درمان انزال زودرس بسیار خوب است. بعضی از
افراد هم فکر میکنند دردهای جسمیشان را میتوانند با مصرف تریاک کاهش دهند، در
حالی که مصرف این مواد به هر بهانهای روی مسایل جنسی آنها تاثیر سوء خواهد گذاشت.
اتفاقی که میافتد این است که مواد مخدری مانند تریاک خاصیت آرامبخشی دارند، در
نتیجه حساسیت در فرد مصرف کننده کم میشود و وقتی این اتفاق میافتد، حساسیت در
ناحیه تناسلی هم کم شده و اگر فرد مبتلا به انزال زودرس باشد، مشکلاش در ابتدای
مصرف این مواد حل میشود و میتواند مدت رابطه جنسیاش را افزایش بدهد اما به مرور
در نتیجه مصرف این مواد، اضطراب در فرد بیشتر خواهد شد و برای اینکه بتواند به
همان حالت برسد مجبور است میزان مصرف مواد و دفعات آن را افزایش دهد، در نتیجه هم
وابسته میشود و هم مشکل انزال زودرساش حل نمیشود و به مرور به مشکلات ثانوی جنسی
هم مبتلا میشود. بهطورکلی مواد مخدر به دو صورت جسمی و روانی روی افراد تاثیر میگذارند.
در بعد روانی اثر خود را هم از طریق خلق فرد و هم از طریق مسایل رفتاری و ارتباطی
نشان میدهد. به این شکل که مصرف مواد در کوتاه مدت با برداشتن مهارهای روانی، به
فرد حس اعتماد به نفس داده و این تصور ایجاد میشود که در اثر مصرف این مواد میل
جنسی افزایش یافته است ولی در دراز مدت موجب کاهش میل جنسی و وابستگی فرد به آن
ماده میشود.
مقدمه
طلاق در این پژوهش بعنوان فرایندی تلقی می شود که ماهیت تحولی داشته و در لغت به معنای جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر و رهایی آنها از تقیدات زندگی زناشویی است .
از نظر تاریخی ، پیشینه طلاق را به قدمت ازدواج دانسته اند . در قدیمی ترین متن حقوقی به دست آمده مربوط به قانون حمورابی متعلق به تمدن بابل ، حق طلاق برای مرد و در شرایطی برای زن ، مجاز بوده است .[i]
بررسی های به عمل آمده در خصوص پیامدهای اجتماعی،اقتصادی و روانی-عاطفی طلاق در سه مرحله(قبل،حین و بعد از طلاق)بین سه گروه از زنان و مردان مطلقه ایرانی مقیم ایران،ایرانی مقیم أمریکا و أمریکایی مقیم أمریکا نشان می دهد که میانگین این پیامد در زنان ایرانی مقیم ایران و أمریکا بیش از مردان مقیم ایران و أمریکایی است و زنان با پیامدهای منفی بیشتری مواجه هستند ولی در بین أمریکایی های مقیم أمریکا نتایج بالعکس است و مردان طی این سه مرحله با پیامدهای منفی بیشتری مواجه هستند.[ii] این واقعیت وقتی تلخ تر می شود که به آمارهای منتشر شده در خصوص طلاق نظری انداخته باشیم .
بر طبق آمارهای رسمی و غیررسمی و اظهاراتی که توسط مسئولین دادگاه خانواده ارائه شده از هر چهار یا پنج ازدواجی که صورت گرفته یک مورد آن متأسفانه به طلاق می انجامد و بر همین اساس کشور ما بعد از کشورهایی چون آمریکا، دانمارک و مصر چهارمین کشور پرطلاق دنیا محسوب می شود. [iii] با توجه به این آمار در می یابیم که جمعیت کثیری از زنان کشور در معرض آسیب های جدی قرار دارند . با توجه به پیامدهای منفی طلاق زنان ایرانی می توان اینگونه تبیین کرد که زنان ایرانی پشتوانه حمایتی خوبی (خصوصاً در زمینه شغلی و اقتصادی ) ندارند.
به همین دلیل به هنگام طلاق با مشکلات متعددی خصوصاً از نظر مالی مواجه هستند . درحقیقت بررسی های به عمل آمده نشان می دهد که رابطه معکوس و معناداری بین میزان درأمد زنان و پیامدهای ناخوشایند طلاق برای ایشان وجود دارد . اما معضلات زنان مطلقه تنها به وضعیت اقتصادی ایشان محدود نمی شود . در ذیل به برخی از مهمترین پیامدهای طلاق بانوان اشاره می نماییم .
پیامدهای طلاق بانوان
غالباً پیامدهاى طلاق زنان در ابعاد فردى، خانوادگى، اجتماعى ، فرهنگى و اقتصادی مشاهده شده است .
الف . پیامدهای فردی
زن پس از طلاق، متحمل پس لرزه های روحی و فشارهای روانی آن می شود. وقتی زنی می بیند زندگی ای که با هزار امید و آرزو شروع کرده بوده از هم پاشیده است، یاس و ناامیدی در دلش ریشه می کند و این ریشه ها، هر روز گسترده تر می شوند و زن را گاه تا مرز افسردگی کامل و حتی جنون می کشانند. زن بیشتر از مرد احساس شکست می کند و خود را بازنده ای می داند که نتوانسته انتخاب درستی در زندگی اش داشته باشد و یا با وجود انتخاب درست، در ادامه زندگی نتوانسته درست با مشکلاتش کنار بیاید و با آنها دست و پنجه نرم کند.
از سویی زن، مامنی برای تسکین روحی و کاهش اضطراب و نگرانی هایش ندارد و از سویی دیگر، همه سعی دارند برای او نسخه های جدید بپیچند و یا سرزنشش کنند. یادآوری کشمکش ها و جنجال های پیش از طلاق و هنگام دادرسی نیز خود عامل فشارهای روحی مضاعفی است که پس از طلاق علاوه بر دیگر مسائل، روحیه زن را آزرده می کند.
برخی زنان که در پیگیری طلاق خود را مقصر می دانند، قطعا در آینده با عذاب وجدان روبروگشته و آسیب های جدی را تجربه خواهند نمود که تبعات منفی زیانباری را برای ایشان به همراه خواهد آورد. ترس و تنهایی، افسردگی، سرخوردگی ، انزوا ،کاهش رضایت از زندگی، خودکشی ، پذیرش نقش های چندگانه و تعدد نقش ها [iv] و به دوش کشیدن مشکلات تربیتی کودکان ( در صورت حضانت فرزندان ) ، مشکلات ناشی از عدم حضانت فرزندان، دلتنگی ، سردرد، برونشیت، آسم، افزایش فشارخون، بی قراری در خواب، احساس عدم سلامتی، اختلال حواس، مشکلات جنسی ، پناه بردن به الکل، موادمخدر و سیگار و نگرانی بیش از حد از ازدواج بعدی ( تا آن حد که ممکن است آنها را نسبت به ازدواج مجدد دلسرد کند ) از عوارض فردی طلاق برای زنان است.
ب . پیامدهای خانوادگى
معمولاً بیشترین آسیبها را متوجه فرزندان طلاق دانستهاند. افسردگى و دلتنگى، ترس، کج خلقی و منفیبافی از آثار رایج طلاق بر فرزندان است. به دلیل آن که طلاق غالباً در پس مشاجرات و اختلافات علنی است و کودکان نه انتظار چنین اختلافی و نه تصویری روشن از آینده دارند، بنابراین فشارهای روانی زیادی را تجربه میکنند. جدا شدن از هر یک از والدین آنها را آسیبپذیر میکند. از آنجا که کودکان نقاط اتکای خود را از دست میدهند، احتمال بیشتری وجود دارد که به خانه گریزی روی آورند.
از سوی دیگر، با وجود تغییرات اجتماعى و فرهنگى در دهههاى اخیر، طلاق در جامعهی ما هنوز مسئلهای عادی قلمداد نمیشود و فرزندان طلاق در میان بستگان و محله انگشتنما و تحقیر میشوند. این موضوع به دختران فشار بیشتری را تحمیل میکند؛ بهویژه آنکه احتمال انتخاب شدن را برای ازدواج آنان کاهش میدهد و احساس حقارت میتواند زمینهساز بسیاری از شرارتها و بزهکاریها شود.
با آغاز کشمکشهاى خانوادگى هر یک از زن و مرد، میکوشند تا خود را در میان فرزندان موجه جلوه دهند و برای کسب حمایتِ بیشتر، به فرزندان خود روی میآورند. هر کدام از دو طرف، بهویژه زنان، برای تحکیم موقعیت خود، درصدد به انحصار گرفتن حمایت فرزندان خویش برمیآید و در برخی موارد، در صورت طلاق ، ممکن است کودک نیز جزیی از این کشمکش باشد.
انتخاب یکی از طرفین نزاع ، توسط کودکان و جبههبندی در برابر طرف مقابل، هم کودک را از حمایتهای وی محروم میسازد و هم به افزایش کینهها دامن میزند .[v] از جمله مشکلات فرزندان طلاق فرار از خانه، رفتارهای ضد اجتماعی، مشکلات تربیتی، اختلال در هویت فردی و خانوادگی، ترک تحصیل و افت تحصیلی، به هم خوردن تعادل روحی و روانی و جسمی (بی خوابی، سوء تغذیه، بی اشتهایی و یا پرخوری عصبی و ...) احساس درماندگی و سرخوردگی، تجربه عقده حقارت ناشی از عدم دسترسی به محیط گرم و عاطفی خانوادگی در مقایسه با دیگران و درونی سازی عقده های منفی و ضد اجتماعی، انزوای اجتماعی، گرایش به انواع انحرافات اجتماعی به جهت ضعف کنترل رفتاری و اخلاقی توسط والدین، اجتماع ستیزی و دیگرآزاری و بروز انواع خشونت های اجتماعی ، عدم برخورداری از قاطعیت و استقلال، کاهش اعتماد به نفس، اضطراب، افسردگی ، زودرنج بودن، پرخاشگری ، عصیان ، حسادت، سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران ، قرار گرفتن در معرض سوءاستفاده فرصت طلبان در توزیع موادمخدر و کارهای خلاف ، ولگردی ، بزهکاری و کجروی های اجتماعی (قتل، دزدی، فحشا و ...) ، اعتیاد ، فقر ، ازدواج زودرس به ویژه برای دختران، عدم تأمین نیازهای عاطفی توسط ناپدری یا نامادری ( که زمینه انتقامجویی و بزهکاری را فراهم می کند ) ، خودکشی ، کاهش میل به ازدواج ، قرار گرفتن در معرض اهمال و مسامحه والدین در تعلیم و تربیت ( که باعث آسیب های روانی و اجتماعی شدید برای آنها می شود ) [vi] ، به مخاطره افتادن زندگی فردی و اجتماعی آتی آنان و ... می باشد .
از سوی دیگر مردان مطلقه نیز با معضلات متعددی مواجه می شوند . آسیبپذیری روحی مردان به دلیل احساس شکست در ادارهی موفق یک خانواده، تغییر نگاه آنان به زن، آسیب دیدن روابط عاطفى آنان با فرزندان و کم شدن شانس آنان در انتخاب گزینههاى بهتر براى ازدواج بعدى در وضعیت فردى و خانوادگى آنان مؤثر است. نکتهای که کمتر به آن توجه میشود آن است که مرد در صورتی که از یک سو، اقتدار و منزلتش به رسمیت شناخته نشود و از سوی دیگر به مثابه موجودى نیازمند، مورد حمایت و مراقبت همسر خود قرار نگیرد، احتمال زیادی وجود دارد که به رفتارهای پرخاشگرانه، کینهتوزانه و نامتعادل مبادرت ورزد. به همین دلیل میتوان حدس زد که پس از طلاق هم میزان حمایت پدر از فرزندانی که تحت سرپرستی مادر قرار میگیرند، کمتر از حد انتظار باشد و هم مزاحمتهای شوهر بر علیه زن، پس از طلاق ، هم ادامه یابد. فشارهای روحی و روانی، ابتلا به انواع آسیب ها مثل اعتیاد به مواد مخدر، الکل، اختلافات رفتاری، خودکشی، فحشا و انحرافات جنسی و قرار گرفتن در معرض انواع بیماری های عفونی و ویروسی، از دست دادن پیوندها و همبستگی با خانواده، طرد خانوادگی و اختلاف با سایر اعضای خانواده، تن دادن به ازدواج های موقت و ازدواج های ثانویه، اختلاف بین فرزندان با همسر در صورت ازدواج مجدد، از جمله آثار و پیامدهای منفی طلاق برای مردان می باشد.
زن نیز با از دست دادن حمایت اجتماعی خانواده چه از طرف همسر و چه از طرف بستگان خویش مواجه خواهد شد و با انواع تحقیرها و تهدیدها مقابله می کند .
ج . پیامدهای اجتماعى
پیامدهای اجتماعی طلاق نیز موضوعی درخور تأمل است. تاکنون، در تأملات انجام شده، بیشتر به تأثیر طلاق بر زنان، مردان و فرزندان بسنده شده است، حال آن که میتوان پیامدهای طلاق را بر خانوادهی گسترده، بر تغییر قوانین و بر ساختارهاى فرهنگى ، اجتماعى و اقتصادى نیز پى گرفت. شیوع طلاق سبب میگردد که هر نظام حکومتی آن را به عنوان یک واقعیت فراگیر به رسمیت بشناسد، احیاناً زمینههایی برای قبحزدایی از آن بیابد، سیاستهای تأمین اجتماعی را به سمت حمایت از خانوادههای طلاق جهت دهد، در الگوهاى مشارکت اجتماعى، حضور زنان را با نگاهی متفاوت پی گیرد و در قوانین کار و الگوی اشتغال با فراخوان زنان به بازار کار نیاز به تحمل هزینههای گزاف برای پشتیبانی از زنان مطلقهی خانهدار را کاهش دهد.
پدیده طلاق علاوه بر فروپاشی هسته اولیه اجتماع یعنی خانواده اثرات مخربی را بر کل جامعه وارد و معضلات، مشکلات و بزهکاری های فراوانی را در جامعه ایجاد خواهد کرد . با افزایش طلاق، یکپارچگی اجتماعی از بین رفته و روابط اجتماعی بیمار شده و روح پویایی جامعه از بین می رود. جامعه ای که درگیر طلاق است به مسائل ذیل گرفتار می گردد:
افزایش جرایم ، تزلزل اجتماعی و عدم ثبات جامعه، متلاشی شدن کانون گرم خانوادگی، افزایش هزینه کشور برای جلوگیری از جرایم منتج از طلاق چون: ساختار دادگاه ها، زندان ها، مراکز نگهداری کودکان بزهکار و طرح اقامتگاهی برای زنان مطلقه و افزایش فقر، فساد و فحشا در جامعه ، افزایش کودکان خیابانی و سایر آسیب های اجتماعی همچون فرار از منزل، تکدی گری، قتل، خودکشی، اعتیاد، قاچاق و ... افزایش تعداد زنان خودسرپرست و مشکلات معیشتی، روانی اجتماعی و اخلاقی آنان و سایر نابسامانی های شخصیتی، اجتماعی و رفتاری افراد مطلقه و فرزندان آنان از جمله عوارض اجتماعی ناشی از طلاق می باشند.
جامعه ای که درگیر طلاق است، شهروند مسئول کمتری دارد. طلاق نه تنها اثرات اقتصادی منفی بسیاری بر خانواده دارد، بلکه این اثرات در تک تک سلول های اجتماع رخنه می کنند و حتی خانواده های سالم ناخودآگاه در اجتماع تحت تاثیر عوارض طلاق قرار می گیرند. [vii]
پدیده طلاق برای خود زنان نیز پیامدهای اجتماعی نا مطلوبی به همراه خواهد داشت . هر چند امکان دارد، چنین زنی، خوشبختی خاصی یافته یا سعادت از دست رفته را در کنار همسری دیگر بیابد اما متأسفانه چنین امکانی اندک و تنها برای حدود ۱۰ درصد زنان اتفاق می افتد. جامعه ما نسبت به زنان مطلقه پیشداوری منفی دارد و قریب ۹۰ درصد زنان طلاق گرفته را نمی پذیرند. از طرفی دیگر مشکل وجود فرزندانی در خانواده های طلاق از مهمترین عوامل عدم گرایش به این زنان محسوب می شود .
عدم پذیرش فرزندان زنان مطلقه و ترس از وجود مشکلات شخصیتی در این زنان از دیگر عواملی محسوب می شود که مردان را از ازدواج دائم با این بانوان باز می دارد . این عوامل موجب بروز پیامدهای اجتماعی دیگری برای این زنان می شود . ارتکاب جرم و بزه چون: قتل، اعتیاد، فحشا ، سرقت ، طرد از اجتماع، سرخوردگی اجتماعی ، اختلال در مناسبات و تعاملات اجتماعی، کاهش نفوذ اجتماعی، تضعیف موقعیت و فرصت های اجتماعی، در امان نبودن از طعنه ها و نگاه های کنجکاوانه اطرافیان، کاهش فرصت های ازدواج مجدد، تن دادن به ازدواج های موقت و یا خارج از عرف اجتماعی ، فرار از خانه، ولگردی و انحرافات جنسی و فساد اخلاقی از دیگر پیامدهای اجتماعی طلاق برای زنان است.
د . پیامدهای فرهنگى
دین و آموزه های دینی به عنوان یکی از ارکان فرهنگ طلاق را به عنوان یک عمل ناپسند معرفی می کند . هر چند ضرورتهایی سبب شده است تا خداوند به طلاق مشروعیت بخشد؛ اما سیاستهای دینی به دعوت مردم برای حفظ خانواده و پرهیز از طلاق بنیان شده است. آموزههاى روایى، طلاق را ناپسندترین حلال در نزد خدا میشمارد و خانهای را که در آن طلاق واقع شده باشد به خرابه تشبیه میکند . از سوی دیگر در جامعهى سنتى وجود پیوندهاى خویشاوندى قومى، ضمانتی برای برخی حمایتها از زنان پس از طلاق فراهم میآورد که در جامعهی کنونی چنین تضمینهایی نیز فراهم نیست.
در جوامع اسلامى زنان به ازدواج مجدد، پس از طلاق ترغیب میشدند و تک زیستی زنان امری ناپسند به حساب میآمد و مردان نیز به حمایت از این زنان، چه به شکل ازدواج اول و چه در قالب تعدد زوجات و ازدواجهای موقت درازمدت، تشویق میشدند؛ اما در جامعهی ما واقعیت زندگی زنان مطلقه در زیر انبوهی از رویههای غلط و مشکلزا نادیده گرفته میشود.
درصد زیادی از زنان مطلقه ، وجود باورهای غلط و قضاوت های تنگ نظرانه افراد جامعه نسبت به طلاق و زنان مطلقه را باعث احساس بیگانگی، ناامنی و ناراحتی در روابط خود با دیگران دانسته که موجب می شود از حضور در جمع فامیلی و دوستان احساس معذب بودن کنند یا مورد اذیت و آزارهای اطرافیان و پیشنهادهای غیرمتعارف قرار گیرند.
ه . پیامدهای اقتصادی
احتیاجات اقتصادی چنین میطلبد که زنان مطلقه با تشکیل خانوادههای جدید به ترمیم روحی و رفع نیازمندیهای خود بپردازند؛ اما چنین شرایطی برای بسیاری از ایشان ، در جامعهی ما، فراهم نیست و به همین دلیل هم ناامنی و احساس ناامنی و هم احتمال ورود آنان به فعالیتهای بزهکارانه، به دلیل نیازهاى مالى و جنسى، افزایش مییابد. مشکلات اقتصادی اعم از تأمین مسکن، شغل و تامین مایحتاج زندگی، به دوش کشیدن مشکلات اقتصادی کودکان، از پیامدهای اقتصادی طلاق برای زنان است.
یک حقیقت تلخ
وجود کودکان کار چه در عرصه تولید مثل
کوره پزخانه و کارگاههای کوچک مثل فرش بافی و شیشه سازی و مانند آن و چه در عرصه
خیابان مثل فروش گل، پاک کردن شیشه ماشینها، آدامس فروشی و امثال آن در شهرهای
بزرگ و کوچک غیرقابل انکار و به پدیدهای عادی تبدیل شده است. کار این دسته از
کودکان تهدیدی جدی برای آینده اجتماعی و رشد و پیشرفت اقتصادی کشور به شمار میآید
و براین اساس است که کارشناسان به عنوان یک معضل اجتماعی به آن مینگرند
تعریف کودکان کار
کودکان کار کودکانی هستند که پیش از رسیدن به سن قانونی کار، ناگزیر وارد بازار کار میشوند و درآمد خانواده وابسته به کار آنان است.
منظور از کار کودک آن نوع کاری است که مانع از تحصیل و برخورداری وی از امکانات اولیه رشد فردی و اجتماعی میشود و معمولاً با بهرهکشی همراه است.
کــار زودهـنـگــام مــانــع رشـد طـبـیـعی در عرصه اجتماعی، روانـی و حـتـی جـسـمانی کــــودک شــــده و بــــاعــــث مــیشــود از آمـوزش و بـازی محروم گردد.
فعالیتهایی که بر سلامت، رشد شخصیتی و تحصیل کودکان و نوجوانان تأثیر مـنـفـی نـمیگذارند، مثبت تلقی میشوند. این فعالیتها به کودک مهارت نگرش و تجربه را میدهند تا خود را به عنوان یک فرد فعال و مفید در اجتماع آماده کند.
در واقع کودکان کار به کودکان کارگری گفته میشود که به صورت مداوم و پایدار به خدمت گرفته میشوند که این امر آنها را در بیشتر اوقات از رفتن به مدرسه و تجربۀ دوران کودکی بیبهره میسازد و سلامت روحی و جسمی آنها را تهدید میکند. کار کودک نزد بسیاری از کشورها و سازمانهای بینالمللی فعالیتی استثماری تلقی میشود.
کار کودکان بسیار معمول است و میتواند شامل کار در کارخانه، معدن، روسپیگری، کشاورزی، کمک در کسب و کار والدین، داشتن کسب و کار شخصی (مانند فروش غذا) یا کارهای نامتعارف باشد. ناپذیرفتنیترین شکلهای کار کودکان استفاده نظامی از کودکان و تنفروشی کودکان است. موارد کمتر جنجالی و معمولاً قانونی (با بعضی محدودیتها) شامل کار کشاورزی در ایام تعطیلی مدرسه (کار فصلی)، کسب و کار خارج از ساعات مدرسه و همچنین بازیگری یا آوازخوانی کودکان میباشد.
دستهبندی کودکان خیابانی:
1.کودکان بدسرپرست
2. کودکان بیسرپرست
3.کودکان بزهکار
4.کودکان کار
5.کودکان مبتلا به بیمارهای صعب العلاج، کودکان روانی و یا معلول
6.کودکانی که با پدر خود زندگی میکنند
7.کودکانی که با مادر خود زندگی میکنند
8.کودکانی که با خواهر یا برادر خود زندگی میکنند
9.کودکانی که با ناپدری یا نامادری یا قیم خود زندگی میکنند
10.کودکان اتباع بیگانه
تقسیمبندی کودکان کار و خیابانی
کودکان کار هرچند دارای خانواده هستند؛ اما به دلیل فقر خانواده و برای امرار معاش به خیابانها روی میآورند. در واقع عاملی که باعث شده تا خانوادهها کودکان خود را برای کار به خیابانها بفرستند، فقر اقتصادی است.
اما کودکان خیابانی را کودکانی شامل میشوند که به دلیل طلاق و اعتیاد والدین خود، زندگی از هم گسیختهای دارند و معمولاً ارتباطشان با خانواده قطع است. از این رو این کودکان، خیابان را به عنوان خانه وکاشانه خود برمیگزینند.
در حال حاضر، کار کودک به اشکال گوناگون در ایران و جهان وجود دارد. علاوه بر کار کودکان در کارگاهها، منازل، مزارع و بنادر -که از دیرباز وجود داشته- اشکالی از کارهای خیابانی نیز به آنها افزوده شده است. حتی در برخی مواقع، از کودکان در کارهای پستی هـمـچـون کـارهـای سـیـاه، موادمخدر، انواع قاچاق و بهرهکشی جنسی استفاده میشود و متأسفانه رشدی روزافزون دارد.
عوامل مؤثر در رشد این پدیده
بـــدرفــتـــاری والـــدیـــن یـــا پـــدر و مـــادرخـــوانــده، مهاجرتهای دستهجمعی، عدم انطباق روستاییان با شهر، افزایش هزینهها، کمبود فرصتهای شغلی و وجود اختلافات خانوادگی از جمله عواملی است که در رشد پدیده کودکان خیابانی میتواند تأثیرگذار باشد. البته محور سیاستهای اتخاذ شده در این زمینه به سمت بازگرداندن کودکان به چرخه محیطی زندگی خانوادگی اسـت، در حـالـی کـه اکـثـر ایـن کودکان آموزشهای بزهکارانه را فراگرفته یا سرپرست مناسبی برای حمایت و انتقال به خانواده ندارند.
ادامه مطلب ...
مددکاران اجتماعی همواره به دنبال ایجاد رابطه ی حرفه ای
مبتنی بر اصل احترام به انسان ها و رعایت اصول و ارزش های انسانی بوده و هستند .
یکی
از موضوعاتی که همه مددکاران با آن سر و کار دارند احترام به انسان ها و پذیرش بی
قید وشرط آنها بوده است، پذیرشی بدون قضاوت و غرض ورزی و در پی آن تشخیص برای
یافتن مشکل می باشد.
اعتقاد
ما مددکاران این است که انسان ها از هر قومیت و نژاد ، هر رنگ پوست و یا به هر
زبانی و لهجه ای که صحبت می کنند ، فقیر و غنی ، زیبا و زشت ، در اصل انسان هستند
و قابل احترام و همگی باید در جامعه شرایط مناسب و برابری داشته باشند.
آسیب
دیدگان اجتماعی همگی دارای شأن انسانی هستند و همگی با ماهیت مشکلی که دارند
این عنوان های سنگین را با خود به دوش می کشند .پس باید به معنای واقعی انسان بود تا بتوان هم نوعان خود را
همانطور که هستند باور کرده باید بپذیریم که هر انسانی دارای شخصیت و شرایط منحصر
به فرد خویش و با سبک خاص زندگی خویش در همه جای دنیا حق زندگی و برخورداری از
احترام را دارد . باید قضاوت نکرده و به همین سادگی …
کافیست
همه افراد دنیا مانند یک مددکار واقعی دنیا را بنگرند و به ارزش ها و تفاوت ها
احترام بگذاریم . آنوقت همدلی جای خود را به قضاوت های ناعادلانه می دهد و جهان در
صلح و صلح و آرامش فرو می رود.
شاید
اگر در مواجه با فردی که دچار مشکل و مسأله ای خاص گردیده و به وی برچسب هایی که
ناعادلانه هستند می زنیم ، یک لحظه و فقط یک لحظه خود را به جای وی بگذاریم و
شرایط او را درک کنیم و به انسان بودنش احترام بگذاریم با همدلی یک قدم برای حل
مشکلش برداشته ایم.
ما
مددکاران اجتماعی افتخار این را داریم که همواره با در نظر گرفتن اصل احترام به
مقام انسانی در فرایند شناخت و حل مشکل پیشگامانی در برقراری آرامش و امنیت اجتماعی
هستیم و برای ساختن دنیایی زیباتر و آینده ای روشن تر و صادقانه گام بر می داریم
شرح وظایف واحد مددکاری مرکز درمان
- مشاوره و راهنمایی مراجعینی که در زمینه مسائل و آسیبهای فردی، خانوادگی و اجتماعی، از قبیل طلاق، بزهکاری، مشکلات زناشویی، ازدواج، مسائل ارتباطی و ... دچار مشکل شده یا در معرض آن قرار دارند.
- بررسی، ارزیابی و شناسایی عوامل مؤثر در ایجاد مسئله و ارائه راهکارهای حل و یا کاهش آن با استفاده از ابزارها و فنون شناخت مانند: مصاحبه مددکاری، مشاهده، مطالعه، مکاشفه، بازدید و پیگیریهای لازم.
- مشارکت مددکار اجتماعی بعنوان یکی از اعضای تیم درمان مرکز در طرحریزی مداخلات درمانی، اجتماعی مراجعین به منظور افزایش توانایی و قابلیت آنان در سازگاری با شرایط موجود با استفاده از نقشهای تسهیلگری، مدیریتی، ارزشیابی و ...
- ارزیابی ساختار اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی مراجع به منظور ارایه راهکارهای مناسب جهت بهبود شرایط زندگی وی.
- شناسایی مراکز و موسسات منطقه (تشکیل بانک اطلاعاتی) و ایجاد ارتباط با آنها به منظور ارجاع مراجع با هدف حل مشکل وی. - شناسایی مشکلات و آسیبهای اجتماعی عمده منطقه و انجام تحقیقات و ارایه راهکارهای مناسب جهت پیشگیری و کاهش آنها.
- همکاری با سازمانهای مختلف به منظور انجام تحقیقات درخصوص بهبود شرایط سلامت روان جامعه.
- تلاش جهت برگزاری جلسات آموزشی موردنیاز. - تشکیل گروههای مددکاری و بهرهگیری از اثرات کارکردهای گروهی جهت رفع یا حل مشکلات اعضاء. - تهیه خلاصه گزارش فعالیتهای روزانه مددکار و ثبت در پرونده مراجعین. - همکاری فعال در امور فرهنگی مرکز مانند تجهیز کتابخانه، انتشار نشریه و مقالات علمی. - تهیه آمار ماهیانه فعالیتهای مددکاری مرکز - شرکت در جلسات درونگروهی مرکز.
تعاریف مددکاری اجتماعی
آنچه که امروزه تحت عنوان مددکاری اجتماعی در جهان مطرح می شود ، عبارت
است از : فعالیت ویژه ای که از برخی موسسات رفاه اجتماعی آن را بر مراجعان
خود عرضه می کنند ، یعنی به آنها یاری می رسانند تا با مشکلاتی که در
انجام کار و وظایف اجتماعی خود رو به رو می شوند ، با کارایی بیشتر مقابله
کنند.
مددکاری اجتماعی ، خدمتی حرفه ای است که بر پایه ی دانش و مهارتهای خاص
قرار گرفته است . هدف آن ، کمک به افراد ، گروهها ویا جامعه است تا بتوانند
استقلال شخصی ، اجتماعی ورضایت خاطر فردی واجتماعی به دست آورند .
مددکاری اجتماعی برای ارائه خدمات حرفه ای خود ، از سه روش مستقیم و سه روش
غیر مستقیم استفاده می کند روشهای مستقیم آن عبارتند از : مددکاری فردی
یا کار با فرد ، مددکاری گروهی یا کار با گروه ، مددکاری جامعه ای یا کار
با جامعه. سه روش غیر مستقیم آن نیز شامل ، مدیریت در موسسات خدمات اجتماعی
، تحقیقات رفاه اجتماعی و اقدامات اجتماعی می شود .
مددکاری فردی ، هنری است که دانش و معلومات مربوط به علم روابط انسانی و
مهارت در ایجاد رابطه را به کار می گیرد تا استعداد های نهفته و مکنون
افراد را برانگیزند و همچنین منابع اجتماعی متناسب و مربوط را به حرکت در
می آورد تا سازگاری بهتری بین مدد جو ومحیط وی ایجاد شود .
مفاهیم اساسی در مددکاری اجتماعی
تعریف مددکار اجتماعی
مددکار اجتماعی به فردی اطلاق می شود که با بهره گیری از مهارتها
وتعالیم حرفه ای همچنین منابع موجود در جامعه تلاش می کند استقلال و تعادل
گروهی و اجتماعی افراد یا مددجویان را فراهم کرد و مشکل آنها را حل نماید
گاهی جهت توصیف این حرفه از واژه ی مهندس اجتماعی استفاده می شود که محدوده
ی وسیعی را در بر می گیرد.
تعریف مددجو در مددکاری فردی
درمددکاری فردی مددجو شامل شخص و خانواده او می شود که در شرایط نامناسبی
قرار گرفته اند و بدون دخالت سازمان ویا در میان سازمان ، موسسه یا فرد
حرفه ای یعنی مددکار اجتماعی قادر به حل وفصل مشکل خود نمی باشد.
تعریف مشکل :
به معنی علت و مجموعه ای از علل شرایط و موقعیتی است که موجب ضعف وتقلیل
توانایی وکارآیی در روند کاری فعالیت ها و زندگی اجتماعی افراد گروههای در
جامعه می گردد.
گروههای آسیب پذیر :
نوجوانان ، کودکان ، معلولین جسمی ، که چهار گروه را شامل می شوند و جسمی
نابینا ، ذهنی مثل تربیت پذیری پناهگاهی ، اجتماعی مثل بزهکاری ، معتادین ،
فقرا ، متکدیان ، زندانیان، و زنان ویژه .بیماری جسمی وصعب العلاج مانند
سرطان و ایدز ، خانواده های بی سرپرست ، جنگ زده سیل زدگان ، حاشیه نشینان
شهرک های بزرگ و محل های فقیر نشین را شامل می شود .
روش های مددکاری اجتماعی
مددکاران اجتماعی افرادی هستند که در سازمان ها و نهادها و موسسات انجام
وظیفه می کنند و یا در صورت لزوم با توجه به امکانات اقدام به تاسیس و
ایجاد تشکیلاتی می نماید.مددکاری اجتماعی همچون سایر حرفه های خدماتی در
ارائه خدمات خود از روش های مختلفی استفاده می کند که عبارتند از :
۱- مددکاری فرد یا کار با فرد ، که خدمات حرفه ای را به فرد دارای مشکل و خانواده او ارائه می نماید .
۲- مددکاری گروهی یا کار گروه ، که خدمات حرفه ای را از طریق گروههای
دارای مشکل وبا استفاده از خاصیت گروه به اعضای گروه ارائه می نماید .
۳- مددکاری جامعه ای یا کار با جامعه ، که خدمات حرفه ای را به افراد یک
جامعه با محدوده مشخص و از طریق گروههای درون آن جامعه ، با استفاده از
فنون برنامه ریزی واجرای طرح های توسعه و ارزشیابی خدمات عام المنفعه ارائه
می نماید .
۴- مدیریت موسسات رفاه اجتماعی که خدمات حرفه ای خو را با سرپرستی و
اداره موسسات خدمات اجتماعی و به طور مستقیم در اختیار نیازمندان قرار
میدهد .
۵- تحقیقات در زمینه رفاه اجتماعی که خدمات حرفه ای خود را بر استفاده در
طرح های اجرایی خدمات اجتماعی از طریق تهیه و اجرای طرح های تحقیقاتی ارائه
می نماید .
۶- اقدام اجتماعی ، که خدمات حرفه ای را با استفاده از قوانین و امکانات
موجود و یا از طریق گذراندن قوانین جدید و ایجاد امکانات به طبقات نیازمند و
کل جامعه ارائه می نماید .
موسسه محل کار مدد کاری اجتماعی
محل کار مددکار که شامل بیمارستان ، مدرسه ، دانشگاه ، کارخانه ، مجتمع
های خدمات توانبخشی و حمایتی ، ندامتگاه ، داد سرا و دادگستری ، مراکز باز
پرروری معتادین و بازسازی آسیب دیدگان از مسائل اجتماعی ، مراکز درمان و
مشاوره روانی ، روستا ، مکانهایی که برای زندگی دسته جمعی اختصاص دارد مثل
ارتش ، شبانه روزیها ، و کانونهای کار آموزی و غیره می شود ، معمولا” دارای
اطاق و امکاناتی است که مدد کار اجتماعی می تواند با مراجعین در شرایط امن
و بدون دغدغه وجود موانع مختلف صحبت کند . در موسسه محل کار ، تماس مستقیم
و چهره به چهره با مدد جو برقرار می شود ودر عین حال موسسه مورد مراجعه
اعضای خانواده مددجود وافراد موثر در زندگی وی قرار می گیرد
مددکار اجتماعی برای شناخت مددجو ومشکل وی از کار ابزارهای خود یعنی مشاهده
، مصاحبه ، مطالعه ، ومکاشفه ، نه تنها در موسسه محل کار خود بلکه در محل
زندگی مددجو ، محل کار مددجو ، موسسات ، محل ها و افرادی که به نحوی با
مشکل مددجو مرتبط و یا سر و کار دارند استفاده می کند خلاصه آنکه مددکار
اجتماعی تنها درمانگری که جریان مشکل گشایی به دنبل مشکل مددجود حرکت می
کند به عبارت دیگر ویژگی منحصر به فرد حرفه ی مددکاری اجتماعی در این است
که مدد کار اجتماعی به دلبل مشکل مددجو وحل مشکل او و قادر سازی وی به طور
مستمر پی گیر کار اوست .
تحلیل مسئله اجتماعی یا تشخیص مشکل وبرنامه ریزی .
۱- یک مسئله اجتماعی از نظر رابطه علت و معلولی ، همیشه از یک سلسله علل
وابسته به یکدیگر به وجود می آید در حالی که خود این مسئله نیز علت دیگر
مسائل است .
۲- بیکاری+ اختلاف زناشویی + مشکلات اقتصادی+ ناتوانی افسردگی ¬ گرایش اعتیاد
۳- گرایش به اعتیاد¬طلاق
۴-طلاق + شدت اعتیاد + طرد خانواده واطرافیان ¬ کارتن خوابی+ سرقت ودزدی
۵- هر مسئله اجتماعی که بروز کند و یا برای مددجویی مطرح می شود ، ظاهرا”
یک زمان بروز دارد افراد عادی تصور می کنند که این مشکل در همان زمان بروز
بوجود آمده است ولی برای افراد حرفه ای بروز هر حادثه یا بوجود آمدن هر
مسئله اجتماعی ، نتیجه تجمع و رشد عوامل تشکیل دهنده آن مشکل است که قسمتی
از آن در این زمان بروز نموده است . به عبارت دیگر آنچه در زمان خاصی به
صورت یک مسئله اجتماعی بروز می کند نتیجه تجمع و رشد عوامل تشکیل دهنده آن
در مدت طولانی است .
۶-یکی دیگر از خصوصیات مسئله اجتماعی ، مخفی بودن قسمت اعظم آن است .
افراد عادی وقتی به مسئله اجتماعی نظر می کنند ، نه تنها متوجه بخشی از
آنها می شوند که به چشم می آید یعنی بخشی که شامل معلول ها می شود و نه
تنها علت ها ، اما مسائل مهمتر که بخش اصلی به حساب می آنید و علتهای مسئله
را در خود دارد ، از چشم بیننده ی عادی مخفی می ماند وآنها را فقط دید
حرفه ای تشخیص می دهد .
معلولین اجتماعی که نیاز به حمایت مددکار دارند:
معلولین اجتماعی به افرادی اطلاق می گردد که در نتیجه نابسامانیهای
اجتماعی ، اقتصادی ، ناهنجاریهای فرهنگی، تربیتی و وضع نامساعد خانوادگی
دچار انواع انحرافات رفتاری واخلاقی شده باشند .
مهمترین گروههای معلولین اجتماعی:
۱- کودکان آسیب دیده شامل کودکان بی سرپرست با تاکید بر پدیده ی بی
سرپرستی کودکان خیابانی ، کودکان فراری با تاکید بر پدیده ی فرار دختران
ازخانه وکودکان بزهکار
۲- افراد معتاد
۳- محکومین به حبس های دراز مدت در زندانها
۴- متکدیان
۵- روسپیان(زنان ویژه )
برای نمونه افرادمعتادین بحث و بررسی می شود :
معتاد کیست؟
ازنظر سازمان بهداشت جهانی قربانی هرنوع وابستگی دارویی یا روانی به مواد مخدر ، معتاد شناخته می شود
اصولا” معتاد به کسی اطلاق می گردد که به یکی از مواد افیونی اعتیاد زا
وابستگی شیمیایی و رفتاری پیدا کرده به طوری که در صورت قطع این عمل ، با
مشکلات جسمی ، روانی ، رفتاری روبه رو می گردد .
نقش مددکار اجتماعی در زمینه درمان و باز پروری معتادان :
یک مدد کار اجتماعی می تواند نقش بسیار موثری در باز پروری معتادان به
ویژه زمینه پیشگیری از اعتیاد مجدد آنها را داشته باشد ، مددکار اجتماعی در
درجه اول سعی می کند با استفاده از کار ابزارهای مددکاری (مشاهده ، مصاحبه
، مطالعه ) و مهارت های حرفه ای خاص خود ، گذشته و حال فرد معتاد را از
جنبه های مختلف مورد بررسی قرار دهد و بداند که آیا ویژگی های روانی ،
شخصیتی و رفتار فرد معتاد ، صرفا” ناشی از اعتیاد وی است یا آنکه او قبل از
اعتیاد این حالات را داشته و در اثر اعتیاد ایجاد شده است تا بدین ترتیب
قادر به شناخت مشکلات قبل و بعد از اعتیاد و همچنین پیوستگی آن دو به
یکدیگر بشود . مددکار اجتماعی پس از شناخت و ارزیابی دقیق ، با کمک دیگر
اعضای تیم درمان سعی می کند طرح و نقشه ای انتخاب کند که بتواند در بهبود و
بازپروری فرد معتاد موثر باشد .
در این مرحله مددکار اجتماعی سعی می کند در فرد ایجاد حس تعهد و مسئولیت ،
خود سازی و مشارکت فعال برای بهبود سرنوشت خود نموده و در وی ایجاد اعتماد
به نفس و اراده نموده ، همچنین او را با امکانات خلاق و سازنده اش آشنا
ساخته و برخورد تصمیم گیری و خود یاری در وی تاکید کند .
نقش مددکار اجتماعی در مراحل توانبخشی روانی
مددکار اجتماعی به عنوان یکی از اعضای تیم توانبخشی روانی نقش به سزایی
در درمان و باز توانی بیماران دارد . فعالیت مددکار اجتماعی در چار چوب
اهداف تیمی در مرکز درمانی در ۴ مرحله انجام می گیرد که به ترتیب عبارتند
از : ارزیابی ، درمان ، آمادگی برای بازگشت به خانواده و جامعه و پیگیری و
مراقبت های بعد از درمان می باشد .
نقش های مورد انتظار از مددکاری اجتماعی درکار با فرد :
نقش مددکار نقشی است که در قالب حمایت کننده ، راهنما ، آگاهی دادن ،
مشوق ، آموزش دهنده ، ارجاع کننده ، تشخیص دهنده و همچنین فراهم سازنده
شرایطی که مددجویان بتوانند نسبت به توانایی و استعدادهای بالقوه خود
شناسایی و آگاهی پیدا کنند و در نتیجه در قبال مشکلات از آنها به نفع خود
بهره گرفته و احساس خود رهبری و شایستگی و کفایت نمایند .
نقش عمده مورد انتظار از مددکار اجتماعی در این روش که در عین حال در سایر
روشها نیز مطرح می شود این است که مددکار می باید توانایی دل دادن و دل
کندن را پیداکند .به این معنی که بتواند به موقع با مشکل برخورد کند و این
برخورد جدی و عمیق باشد و در مقابل بتواند به موقع خود را از آن جدا سازد و
اشتغال خاطر او به مشکلات مددجویان حالت کسی را داشته باشد که می باید از
رود خانه ای خروشان بگذرد که ناگزیر است در آن وارد شده و با شنا و با
سلامت از آن خارج شود و چنانچه اسیر امواج و تلاطم رود گردد در آن غرق می
شود مصداق مددکاری خواهد بود که مشکلات مددجویان را با خود یدک می کشد و
قادر به تفکیک نقشها نخواهد بود و اینجاست که باید نقش های محول و محقق را
تمیز دهند و در برابر مشکل مددجو هر چند ساده ، بی تفاوت و بی اعتنا یا کم
اعتنا نباشد وهمچنین بهایی را که برای مشکل قائل می شود آنچنان نا متناسب
نباشد ، که باعث غرق شدن در مشکل شده وا و را سردرگم و درمانده نماید به
نحوی که به جای کمک به مدد جود قصد حل وفصل آن را داشته باشد و موضع گیری
او به نحوی شود که روی یک مورد تمام توان و وقت خود را مصرف کرده و قادر به
رسیدگی به سایر مددجویان و انجام وظایف محوله نباشد .
پیشگیری از آسیب اجتماعی
برای پیشگیری از آسیب اجتماعی ، سه سطح می توان در نظر گرفت ، پیشگری
سطح اول درسطح جامعه عمل می نماید و شامل آموزش مهارت های زندگی برای کل
افراد جامعه بویژه کودکان ونوجوانان است پیشگیری سطح دوم شامل تشخیص زود رس
آسیب های اجتماعی همراه با اقدامات هماهنگ اجتماعی می باشد . پیشگیری سطح
سوم در پی جلو گیری از شدت یافتن آسیب های اجتماعی و کاستن از تنش های آن
در خانواده و جامعه فعالیت می نماید .
مهارتهای زندگی ، توانایی هایی هستند برای رفتار مثبت و سازگار که افراد
اجتماع را قادر می سازند که با نیازها وچالش های زندگی روز مره به طور
موثر برخورد کنند و شامل موارد ذیل می باشند :
فهرست منابع وماخذ
۳-کریمی درمنی ،حمید رضا ، نوتوانی گروههای خاص ، انتشارات گسترده ، تهران ۸۲
۴-آقا بخشی ، حبیب ، مقاله همایش نقش مدد کاری اجتماعی در کنترل آسیب های
اجتماعی : کودکان خیابانی و دختران فراری ، مسایل و آسیب های اجتماعی ،
تهران مهر ماه ۸۳
۵-صالحی ، جواد ، مقاله همایش نقش مددکاری اجتماعی در کنترل آسیب های
اجتماعی : کودکان خیابانی و دختران فراری ، مددکاری خیابانی ، تهران مهرماه
۸۳
۶-معظی ، میترا ، مقاله همایش نقش مددکاری اجتماعی در کنترل آسیب های اجتماعی، کودکان کار وخیابان ، تهران ، مهر ماه ۸۳
چگونگی تربیت فرزندان درخانواده های تک سرپرست
فرزندی که با تغییرات شدید والدش روبه رو می شود،
نمیتواند دلیل آنها را درک کند و در
نتیجه احساس نگرانی میکند. در اینجاست
که کشمکش بین والد و فرزند به وجود میآید
وقتی یکی از ما نیست
مهمترین علت به وجود
آمدن خانواده تک سرپرست، طلاق یا مرگ همسر است. طلاق برای حداقل یکی از زوجین
انتخابی است، اما در مرگ یکی از همسران هیچ انتخابی وجود ندارد. طلاق، لزوما بچهها
را برای ابد از دیدن والدشان محروم نمیکند. اما مرگ این امکان را برای همیشه از
میان میبرد. مادر یا پدری که همسر خود را از دست میدهد، به یک والد تنها تبدیل
شده و معمولا با ورود به این وضعیت، متحمل ضربهای روانی میشود. زن یا مرد، همسر
خود را از دست میدهد و بچهها یکی از والدین خود را و این فقدان برای آنها بسیار
ناخوشایند است.
والد تنها باید در یک زمان، هم با غم و فقدان خود کنار بیاید، هم مسوولیتهای
جدیدی را به عهده بگیرد، هم با تغییر نقش و شرایط خود تطابق یابد و هم به مراقبت
از فرزندان ادامه دهد و آنها را در سازگاری با تغییرات پیش آمده کمک کند.
والد تنها، علاوه بر همه این کارها باید با تعصبات منفی جامعه نیز مواجه شود؛ چرا که عقیده رایج در جامعه این است که خانواده تک والدی، خانوادهای است شکست خورده و والد تنها نمیتواند مراقبتهای کافی را از فرزند یا فرزندان خود به عمل آورد. پس بچهها در این خانوادهها حتما مسالهدار خواهند شد. در حقیقت این تعصب اجتماعی میتواند هم غلط باشد و هم درست. غلط است چرا که اگر والد تنها بخواهد این فکر کلیشهای را باور کند، حتما نسبت به تواناییهای خود شک خواهد کرد و اعتماد به نفس خود را از دست خواهد داد. از سوی دیگر این تعصبات اجتماعی درست است، چرا که وقتی هر دو والد در خانه حضور دارند، میتوانند به کمک هم از بچهها مراقبت کنند و با هم به جنگ مسوولیتهای دشوار بروند؛ البته بسیاری از پدران و مادران به تنهایی نیز در کار مراقبت و تربیت بچههای خود موفق میشوند، اما والد تنها برای موفق شدن لازم است به برخی مهارتهای اساسی آشنا باشد که در ذیل به مهمترین آنها میپردازیم.
سازگاری با تغییرات پیش آمده
همان طور که گفته شد، طلاق یا مرگ همسر، دلایل عمده پدید آمدن خانوادههای تک سرپرست هستند. در نتیجه این تغییرات، مادر یا پدر در موقعیتی قرار میگیرد که باید به تنهایی مسوولیت تربیت و مراقبت از فرزندان را به عهده بگیرد. در این شرایط او (پدر یا مادر) باید نقش مراقبتکننده و تربیتکننده را ایفا کنند و نقش قبلی او ناگهان به طور قابل توجهی تغییر میکند. در اینجا مساله مهم این است که چگونه میتوان از پس این تغییرات برآمد.
اولین دسته تطابق که معمولا دردناکترین آنها به شمار میآید، این است که والد تنها باید از نظر عاطفی، از روابط قدیمی خود که اکنون آنها را از دست داده است، دست بردارد. شکستن مناسبات عاطفی نیز به زمان نیاز دارد. دست برداشتن از گذشته یعنی پذیرفتن و رها کردن، گام دوم نیز کنار آمدن با شرایط جدید است. والد تنها در پاسخ به فقدان باید با کودکان خود همدلی کند و اجازه دهد کودکان با بیان غم و اندوه، خود را از این احساسات تخلیه کنند. همچنین والد تنها باید با قاطعیت اما به نرمی، واقعیت جدید را برای بچهها جا بیندازد و درباره این تغییرات و شیوه رویارویی با آنها با فرزندان خود صحبت کند، اما اگر والد تنها قادر به انجام این مراحل نیست باید از یک مشاور خانواده کمک بگیرد.
مواجهه با ترس و ناامنی فرزندان
مرگ یا طلاق والدین میتواند ترس از آینده و ناشناختهها را در کودکان تقویت کند. اگر یکی از والدین بمیرد، کودک ممکن است نگران مرگ والد دیگر شود. طلاق نیز ایجاد ترس میکند؛ ترس از طردشدگی. کودک پیش خود فکر میکند، اگر پدر و مادرم توانستهاند یکدیگر را ترک کنند، پس میتوانند مرا هم رها کنند. کودک در رویارویی با این ناامنیها ممکن است پسروی کند و نسبت به گذشته، رفتاری وابستهتر از خود نشان دهد. او ممکن است به والد تنهای خود که تنها والد در دسترس اوست، کاملا وابسته شود و به عبارتی بچسبد.
والد تنها باید از طریق اطمینان دادن به کودک، با این احساس ناامنی موقتی مقابله کند. او باید آمادگی داشته باشد که وقتی بچه احساس ترس میکند، به سوالهای او پاسخ دهد. او را به خاطر ترس و احساس ناامنی مورد انتقاد قرار نداده و هرگز تنبیه نکند. کاری نکند که کودک به خاطر ترس از او (تنها والد) و یا به دلیل شرم و خجالت، ترس خود را پنهان کند؛ بلکه باید بکوشد تا فرزند با گفتگو درباره ترسش، آن را از بین ببرد.
حفظ ارتباط کلامی بین اعضای خانواده
کیفیت زندگی خانوادگی تا حد زیادی به کیفیت ارتباط کلامی اعضای خانواده بستگی دارد. ارتباط کلامی یعنی تبادل اطلاعات درباره احساسات، افکار و رفتارهای قابل مشاهده. وقتی بچهها صحبت کردن را در خانواده خود میآموزند، در جامعه هم میتوانند اظهارنظر کنند و در روابطشان با دوستان و بعدها در بزرگسالی هم براحتی حرف میزنند. آنها این قدرت را به دست میآورند که از ارتباط کلامی برای بیان نیازها، خواستهها و حفاظت از محدوده خود استفاده کنند؛ اما اگر در خانوادهای حرف زدن خطرناک باشد، برای آن ارزشی قائل نباشند یا الگویی از آن ارائه نکنند، متاسفانه بچهها مهارت دیگری را میآموزند؛ بستن دهان. آنها به جای این که بیاموزند تجربیات درونی خود را چگونه بیان کنند، ساکت میمانند و در جامعه نیز به حرف دیگران تن میدهند. پس والد تنها باید با توجه به این موارد، الگویی از نحوهای که میخواهد بچههایش حرف بزنند، به آنها ارائه کند و مواظب باشد که بچهها در کلام خود احترام دیگران را حفظ کرده و حق آنها را رعایت کنند. در ضمن کافی نیست که والد تنها فقط خوب گوش بدهد یا فقط خوب حرف بزند، او باید الگوی رفتاری خوبی برای هر دو مورد باشد.
اجتناب از تنهایی و انزوا
اصولا خستگی و انزوا، دشمنان والد تنها به شمار میآیند و اگر هر دو همزمان وجود داشته باشند، مشکل او وخیمتر میشود. اگر والد تنها بخواهد دوست اصلی بچههایش باقی بماند، ممکن است از تمایل فرزندانش برای دوستی با بچههای همسن و سال خودشان بکاهد، اما اگر این والد استقلال اجتماعی داشته باشد، رفتار او برای بچههایش الگو میشود و آنها هم تشویق میشوند که هرچه زودتر به استقلال اجتماعی برسند.
مرگ یا طلاق والدین میتواند ترس از آینده و ناشناختهها را در کودکان تقویت کند. اگر یکی از والدین بمیرد، کودک ممکن است نگران مرگ والد دیگر شودبرای کاستن از خطر خستگی نیز، والد تنها باید توقعات خود را محدود و اطمینان حاصل کند که از خود مراقبت خواهد کرد. همچنین، او برای کاهش انزوای خویش به حمایت اجتماعی نیاز دارد. یکی از اولین وظایف یک والد تنها این است که برای خود حمایت اجتماعی کافی ایجاد کند، چرا که او هرچه بیشتر انزوا را برگزیند، بیشتر خود را در خطر تنش و واکنشهای افراطی قرار میدهد. اگر افراد قابل اطمینانی مثل دوستان، همسایهها و فامیل برای مراقبت از بچهها آمادگی داشته باشند، هم باعث ایجاد امنیت برای بچهها میشوند و هم آسایش والدتنها را فراهم میکنند و به این ترتیب خانواده تک سرپرست نیز هنگام پیش آمدن مسائل غیرمنتظره، انعطاف بیشتری خواهد داشت. در واقع حمایت، نقش موثری در این خصوص دارد و این امکان را به والد تنها میدهد که درک کند تنها نیست و با وجود حمایت، وقتی او در زندگی با مشکل مواجه میشود، احتمال کمتری وجود دارد که واکنشهای افراطی و مضر از خود نشان بدهد.
اعمال نفوذ و به دست گرفتن امور
والدین معمولا از طریق اعمال قدرت، نزد فرزندان خود محبوبیتی کسب نمیکنند. والد تنها، در کنار خود والد دیگری ندارد تا از او حمایت کند و بنابراین ممکن است لازم باشد برای اعمال قدرت، شجاعت هم به خرج دهد. چه بسا کار والد خلاف میل فرزند باشد، ولی والد باید به صلاح خود، فرزندان و خانوادهاش رفتار کند. بچهها ممکن است از این که والدشان قدرت خود را به آنها تحمیل میکند، خوششان نیاید و با او به مثابه یک دشمن رفتار کنند نه یک دوست، اما اگر والد بتواند تحکم و حسننیت خود را به طور همزمان بروز دهد، در درازمدت، هم عشق خود را به بچهها نشان میدهد، هم برای آنها امنیت فراهم میکند و هم احترام آنها را برمیانگیزد. والد تنها برای اعمال قدرت لازم نیست مستبد و سرسخت باشد یا در دل فرزندان خود ایجاد وحشت کند و یا به آنها آسیب برساند، اما باید حاضر شود گاهی محبوبیت خود را نزد فرزندانش به خطر بیندازد و علاقه کنونی فرزندان را نسبت به خود قربانی کند تا بتواند احترام آنها را در آینده به دست بیاورد.
تعادل کردن خواستههای خود
اصولا والدینی که بتازگی از ازدواجی ناموفق رهایی یافتهاند، ممکن است پس از مجرد شدن، به عنوان فردی مستقل تصمیم بگیرند تا تمام چیزهایی را که از دست دادهاند، جبران کنند. آنها در گذشته احساس محرومیت میکردند و اکنون میخواهند تلافی کنند. در واقع والد تنها ممکن است خود را در این آزادی محق بداند که: «این حق من است کارهایی را انجام بدهم که همیشه آرزوی آنها را داشتم، ولی اجازه انجامشان را نداشتم.» میتوان گفت در مسیر بعضی از والدهای تنها بویژه آنهایی که تازه طلاق گرفتهاند، تلهای وجود دارد به نام «آزادی.» والد تنها باید در نظر داشته باشد اگرچه تمام این فعالیتها نوعی «تایید خود» است، اما احتمال دارد به قیمت رها کردن پارهای از مسوولیتهای اساسی خانوادگی تمام شود.
فرزندی که با تغییرات شدید والدش روبه رو میشود، نمیتواند دلیل آنها را درک کند و در نتیجه احساس نگرانی میکند. در اینجاست که کشمکش بین والد و فرزند به وجود میآید. پس والد تنها باید به تاثیرات ناشی از تغییرات خود توجه کند. این یک حقیقت است کسی که گرسنگی مفرطی کشیده، چنان از درد گرسنگی رنج برده و آنقدر در آرزوی سیری است که نمیتواند براحتی اشتهای خود را کنترل کند. پس والد تنها باید به جای حرکت کردن با حداکثر سرعت، با شتابی سنجیده حرکت کند و در نظر بگیرد که انسان جایزالخطاست.
نقش مددکار اجتماعی در خانواده های تک والدی
1/نقش تسهیل گری در روابط اجتماعی
2/مشاوره شناخت نقش ها
3/ارجاع به مراکز مربوط
4/برگزاری کارگاه آموزشی در رابطه با خانواده
5/ مشاوره جهت وارتقاء کیفیت زندگی
6/ایجاد رابطه با مشاور مدرسه کودک
7/بررسی وضعیت خلقی روحی روانی وخانوادگی کودک
8/بررسی وظعیت خانواده از لحاظ اقتصادی وفرهنگی
9/مددکار اجتماعی درحوزه های مختلف توانایی مداخله در امور خانوادگی افراد را دارد
پایان
خانواده های تک والدی
بررسی خانواده های تک والدی
نقش مددکاران اجتماعی در خانواده های تک والدی
روان شناسی > روان درمانی > روان شناسی مشاوره > مشاوره خانواده |
|
|
عتیاد عبارت است از وابستگی به عوامل یا موادی که تکرار مصرف آنها با کم و کیف مشخص و در زمان معین از دیدگاه معتاد ضروری مینماید. یعنی تداوم بخشیدن به مصرف مواد و عوامل مخدر درمانی عامیانه ، غیرمعمول ، دور از موازین علمی و معتاد کسی است که نیازمند و وابسته روانی- جسمانی به مواد و عوامل مخدر و عادتزا میباشد که به منظور برآوردن آن بایستی از این مواد بطور مداوم و در فواصل مشخص استفاده کند. |
|
|
جامعه و علوم اجتماعی > روان شناسی > روان شناسی یادگیری > یادگیری جامعه و علوم اجتماعی > روان شناسی > روان شناسی مرضی > اختلالات روانی |
( |
اختلال در یک یا چند فرآیند روانی پایه به درک یا استفاده از زبان شفاهی یا کتبی مربوط میشود و میتواند به شکل عدم توانایی کامل در گوش کردن ، فکر کردن ، صحبت کردن ، خواندن ، نوشتن ، حجمی کردن یا انجام محاسبههای ریاضی ظاهر شود. این اصطلاح شرایطی چون معلولیتهای ادراکی ، آسیب دیدگیهای مغزی ، نقص جزئی در کار مغز ، ریس لکسی یا نارسا خوانی و آفازیای رشدی را در بر میگیرد. از سوی دیگر ، اصطلاح یاد شده آن عده را که اصولا بواسطه معلولیتهای دیداری ، شنیداری یا حرکتی همچنین عقب ماندگی ذهنی یا محرومیتهای محیطی ، فرهنگی یا اقتصادی به مشکلات یادگیری دچار شدهاند را شامل نمیشود. |
جامعه و علوم اجتماعی > روان شناسی > روان سنجی و اندازه گیری |
( |
اعتیاد چیست؟
قبل از اینکه به نقشی که مددکاری می تواند در اعتیاد بعضی از خانواده ها داشته باشد بهتر است که بدانیم که منظور از افراد معتاد چه کسانی هستند دراینجا به تعریف اعتیاد می پردازیم:
اعتیاد «عبارت از تعلق یا تمایل غیرطبیعی ومداومی است که برخی از افراد نسبت به بعضی از موادمخدر پیدا می کنند منظور از اعتیاد استفاده غیر طبی و مکرر داروست که به ضرر خود مصرف کننده ودیگران است»(احمدی،187:1382)
خصوصیاتی که افراد معتاد دارند به این صورت است که آنها فکر می کنند که مواد مخدر اختلال های روانی آنها را برطرف می کند. افراد معتاد دارای شخصیتی وابسته و دوری گزین هستند. آنان میلی به داشتن روابط اجتماعی ندارند واز جامعه کناره گیری می کنند. اعتماد به نفس ندارند واحساس بی ارزشی می کنند.
مراحل باز توانی معتادان
چند مرحله برای بازتوانی معتادان ذکر شده که آنها را نام می بریم:
مرحله اول: تشخیص وبازگیری معتاد از مواد مخدراست ومرحله دوم : توانبخشی کوتاه مدت است که در آن تلاش می شود وابستگی روانی فرد ازبین برود. مرحله ی سوم: توانبخشی بلند مدت است که ممکن است فرد دو مرحله قبل برای او کافی نباشد ودوباره به آن باز گردد به همین خاطر این برنامه تا جایی پی گیری می شود تا معتاد به زندگی اجتماعی بازگردد. دراین مرحله افراد معتاد می توانند زیر چتر نظارت مددکاران اجتماعی قرار گیرند با تماس مددکار با خانواده های این افراد به عنوان رابط بین افراد وخانواده وموسسات عمل می کند وگره کار افراد را می گشاید.
چندنمونه ازوظایف درمانگران مددکار
- صداقت و راز داری:این مفهوم از باورهای مهم اجتماعی معنوی مورد نیاز در روند درمانی و بازپروری می باشد.هر اندازه این مفهوم معنوی توسط درمانگر در شبکه اجتماع درمانی کاربردی و عملی گردد.(معنویت درمانی)استحکام،ثبات و احساس امنیت در بین اعضای گروه در مقابل تنش ها و اضطراب ها مقاومتر خواهد شد.
- قضاوت و پیش داوری:درمانگر و کل اعضای اجتماع بهبودی باید بیاموزد که در مورد شخصیت دیگران و کیفیت درمانی به ویژه خصوصیات اخلاقی،فرهنگی و باورهای دینی،قضاوت و پیش داوری نکنند
- احترام متقابل:احترام به احساسات گروه توسط درمانگر اعتماد جمعی گروه را نسبت به خود و یکدیگر تقویت می نماید.موضوع مهم دیگری که می تواند عاملی جهت پیشگیری از وقوع تعارضات شدید و همچنین بسترسازی مناسب جهت ایجاد امنیت،اعتماد و هماهنگی گروهی گردد،ترکیب انواع روابطی است که می تواند اجتماع درمانی را در جهت سلامت و بهبودی تسهیل کند و همچنین متضمن فضا و مکان سالم و عاری از مواد مخدر و دارو گردد.
- عمدتاً رابطه بین انسان ها سه نوع است:رابطه عاطفی-منطقی-حاکمانه.
الف- رابطه عاطفی:شامل دوستی،محبت،پشتیبانی،حمایت و دوست داشتن.
ب- رابطه منطقی:شامل بحث منطقی،هدایت،اجرای قانون،جامعه پذیری و احترام به یکدیگر.
ج- رابطه حاکمانه:دستور دادن،امر ونهی،فردیت محوری،شخص سالاری.
نقش مددکار اجتماعی درخانواده های معتاد به الکل
شولمن درکتاب خود به مشکلات خانواده هایی که والدین آنها اعتیاد به الکل دارند وبه نقش مددکاردرحل مشکلاتی که برای کودکان آنها بوجود می آید می پردازد«کودکانی که درخانواده هایی بزرگ می شوند که والدین یا یکی از آنها معتاد به الکل هستند،عادت می کنند تا این راز خانوادگی (اعتیاد به الکل) را حفظ کنند. آنان در خانواده حالت انکار مشکلات را به شکل گسترده وبه صورت مکانیسمی برای اجتناب از درد وغم ومسئولیت مشاهده کرده اند. هنگامی که این افراد به گروههای ویژه برای فرزندان بزرگسال والدین معتاد به الکل می پیوندند اولین قدم را در جهت شناخت عمومی مشکل ونیاز به بررسی آن برمی دارند. مددکار می کوشد یک چنین گروهی را کمک کند تا شروع به تغییر فرهنگ گروه کنند، فرهنگی که از این تفکرحمایت می کند که تمام درد وغم ومشکلات مربوط به زمان گذشته هستندواحساسات مربوط نیزتجزیه وتحلیل وبرطرف شده اند وهرگونه مشکل فعلی معمولاً نتیجه ی اشتباه اشخاص مهم در زندگیشان است.»(شولمن،500:1380)
مددکار وحل مشکل دختران بزرگسالی که والدین آنها معتاد به الکل هستند
ابتدا به توصیف مددجو وهدف تشکیل گروه حمایتی برای دخترانی که درچنین خانواده هایی هستند پرداخته می شود. شولمن در کتاب خود برای توصیف مددجووچهارچوب زمانی می نویسد: این یک گروه حمایتی وهمچنین ایجاد ثبات برای دختران بزرگسال خانواده ی والدین معتاد به الکل است. هدف آن است که اعضا گروه تجربیات بزرگ شدن درخانواده ی الکلی را با یکدیگر در میان بگذارند واز طریق استفاده از کمک متقابل، به هم کمک کنند تا به رفتارهای امروزشان بنگرندوببینند که چطور این رفتارها از تجربیات گذشته شان تأثیرپذیرفته اند.
توصیف مشکل ووظیفه ی مددکار درگروه
گروه نسبت به بحث درباره ی تجربیات دردناک گذشته که با بزرگ شدن این زنان درخانواده هایی با والدین معتاد به الکل ارتباط پیدا می کند،مقاوم هستند. آنان در بیان مشکلات فعلی یا گذشته بدون اینکه این مشکلات را فرافکنی کنند وتوجیه خارجی برای آنها بیابند،با دشواری روبرو هستند. آنها براشتباهات ونقایص شخصیتی دیگران تمرکز می کنندومشکلات خود را به این عوامل نسبت می دهند. به مسائل شخصی همچون اعتمادوعزت نفس پایین خودچنین اشاره دارند که این حالت ها ناشی از مشکلاتی بوده که در گذشته در زندگی آنان وجود داشته ودر حال حاضر رفع شده است.مشکلی که گروه ورهبر گروه با آن روبروست به وجود آوردن فرهنگی برای کاروکمک متقابل است که درآن اعضا قدری به یکدیگر اعتماد کنندکه بتوانند به هم نزدیک شده وآشکار وصریح به بحث بپردازند.وظیفه مددکار این است که با کمک به اعضا این صمیمیت را تسهیل کند تا آنان بتوانند درباره ی رفتارهایشان صحبت کنندوبفهمند که چطور رفتارهای خاصی را فرا گرفته وتوسعه داده اند وچگونه این رفتار درحال حاضر هم بر خودشان وهم بر دیگران اثرمی گذارد؟
مددکاری اجتماعی برای معتادین و خانواده هایشان
در اینجا به مباحثی می پردازیم که مربوط به خانواده هایی است که یکی از اعضاء آنها ، بمدت سالیانی طولانی معتاد به مواد مخدر با الگویی سنگین بوده اند . کار با مصرف کنندگان مثلاً حشیش در مقایسه با موارد فوق تفاوت زیادی دارد هر چند که از نظر برخی جوانب ، که ذیلا ً به آن اشاره می کنیم ، مصداق می یابد و مشابهت هایی دارد . اما باز هم اختلافات فاحش و مهمی با هم دارند . مداخلات درمانی که برای آنها ارائه می شود در اصل بر مبنای چهار محور اختصاصی مشخص می شود : از طرفی درمان در پایه گروه و از سویی دیگر مداخلات مبتنی بر فرد ، پرداختن به جنبه اجتماعی زندگی که نتیجتاً انعکاس تصویر فرد از سوی دیگران را در پی دارد و توسط کارنامه اعمال و تلاشها به عنوان میانجی گر این فرآیند ، میسر می گردد . و نهایتاً یادگیری دوباره لذت و خشنودی از زندگی با گنجاندن فعالیتهای ورزشی و فرهنگی در زندگی روزمره. اعتیاد یک بیماری نیست ، یک نشانه است . راهی و بهانه ای که به واسطه آن معتاد ، ناخوشی اش رخ می نمایاند و بی میلی اش به زندگی و ذات و بنیاد مسئله دارش پدیداری می شود نشانه ای از فهرستی مشابه فرار ، گرایش و اقدام به خودکشی یا هر علامت خارجی مشابه دیگری که " بیماری " را اعلام می کند . تا به امروز هیچ توصیه و تجویز رضایت بخشی برای اعتیاد یافته نشده است . در برخورد با اعتیاد ، مددکار نمی تواند نقش جادوگری را انجام دهد و معجزه کند ، بلکه فقط می تواند نه فقط مددجو را ، که حتی خودش ( مددکار ) را از بروز خطرات ( صدمات ) واقعی و گریز ناپذیر ، بیشتر بر حذر دارد و برسد به این باور که خطر همیشه وجود دارد . برای مثال ، اگر فرآیند درمان برای مددجو یا خانواده اش به گونه ای ناخوشایند باشد که آنها به فکر دنبال کردن درمان نزد درمان گر دیگری باشند ، این خود می تواند به عنوان یک نتیجه بد تلقی گردد . اگر در حالتی دیگر ، مددکار بار همه احساس گناه و نگرانی خانواده را بر دوش کشد ، چرا که شناخت کافی از روند واقعی درمان و حفاظت کردن خود از صدمات ناشی از آن نداشته است ، نه تنها کار مهمی از پیش نخواهد برد ، بلکه او واقعاً خود را در معرض شکنندگی و دلسردی قرار خواهد داد . که باز نتیجه بد است . چه خطرات و دامهایی وجود دارند که مددکار اجتماعی باید و ( می تواند ) ، ضمن تحت حمایت قرار دادن خانواده ای که یک عضو معتاد دارد ، از آنها جلوگیری ( پیشگیری ) کند ؟ اولین نکته که باید مورد توجه قرار گیرد درخواست است . مددکار یا کسی که می خواهد یک فرد معتاد را درمان کند نباید خود او(مددکار) مداخله کند. درخواست و تقاضا قطعاً باید از طرف یکی از اعضاء خانواده باشد ، در واقع این شخص باید با این سیستم خانوادگی غیر قابل تحمل و منشاء درد زندگی کرده باشد . اگر غیر از این باشد ، نباید امید هیچ تغییری را داشت . معتاد گرایش دارد که از شما انتظار معجزه داشته باشد ، اینکه بتوانید با یک چوب جادویی ، او را از این منجلاب به در آورید برای او همیشه " همه چیز ، همین الآن " عادت شده است ، مثل ماده ای که نئشه اش میکند برایش کافی است که پودر را به خودش تزریق کند ، برای اینکه سریعاً احساس دوباره اثر دلخواه با روشی غیر فعال و انفعالی ایجاد شود . اگر او منتظر روز و ساعت ملاقات نماند ، اگر تلاش و صبر را متحمل نشود و مسئولیت هایش را بعهده نگیرد و فرصتی را به شما ندهد که بتوانید کمک به نجات او کنید ، عملاً اصل واقعیت و روال آن ، گویی به فرار از او ادمه خواهند داد. تقاضای یک فرد معتاد ، همیشه ( دوسویه - دوگانه ) است . او را منصفانه و صادقانه در کشمکش تقسیم شدن خود ، میان تمایل به ادامه مصرف مواد و تمایل به کنار گذاشتن آن ، می یابیم . این تناقض همواره زنده و بارور است ، حتی هنگامیکه از آغاز راه درمان مدتها گذشته باشد . در واقع همین تناقض ، ماده اولیه کار است ، تا روزی که معتاد موفق شود به برگزیدن و انتخاب ، حتی گاهی مدتها پس از اینکه مصرف مواد کاملاً کنار گذاشته شده باشد ، این حس وجود دارد . این هنگامی که او صحبت از تمایلش به مصرف دوباره می کند و یا هنگامیکه عود رخ می دهد ، برایتان آشکار و آشکارتر می شود . این یک شکست قلمداد نمی گردد ، بلکه داده ها و اطلاعات جدیدی بدست می آید که به ما امکان بیشتر برای پیگیری کارمان را می دهد . بنابراین مددکار می بایست مسلح به صبر باشد و آماده برای اینکه اغلب موارد ، کار درمان را از نو پی گیرد . وجود این الزاماً به معنی عدم داشتن اراده و کم بودن میل به ترک نیست . عده ای دیگر این پدیده را تحت عنوان نگرانی از ترک علامت ( اضطراب جدایی از نشانه ) توجیه می کنند . و مجموعاً روشی کاربردی و شناخته شده است برای بهره گیری از عوامل ناشناخته ای که بررسی آن مشکل به نظر می رسد . به عبارتی با هر مشکلی باید بدون سهل انگاری رویاروی شد و تدریجاً به مهارتهای حل آن نزدیک شد . در نتیجه ، انگار عملاً انتظار تقاضایی ایده آل ، نمی تواند وجود داشته باشد . حتی اگر یک معتاد ، برای شما قسم بخورد که می خواهد مواد مخدر را کنار بگذارد و هرگز دست به ادامه مصرف نزند ، باید بدانید که نمی توانید فقط بر مبنای کلمات هر چند با صداقتی واقعی و عمیق بیان گردد تصمیم بگیرید و ادامه روند درمان را پیش بینی کنید .
اتخاذ برخی تدابیر در روش درمان موثر
در تعهدات خدمات درمانی باید دو نکته را در مورد مراجعین معتاد اضافه کرد : اولین نکته اینگونه مطرح می شود : بیمار متعهد می گردد که بدون استعمال و تأثیرپذیری از مواد و داروهای مخدر یا الکل یا هر چیز ممنوعه دیگر ، تحت نگهداری قرار گیرد . قید این معیار مانع از آن می شود که افراد تحت نگهداری به شیوه ای انفعالی عمل کنند و از این طریق زمینه تغییر واقعی در فرد فراهم می شود . اگر لازم باشد می توان تدابیری از جمله کنترل توسط آنالیز ادرار را نیز اعمال کرد ، چرا که برخی از معتادین ، به لحاظ مقادیر ( دوزهای ) جذب شده در بدن یا واکنشهای خاص به واسطه ماده مصرفی ، وضعیتی ظاهراً نرمال دارند ، حتی در موقعیت مصرف یا اصطلاحاً " موقعیت خطا " . بدون این معیار ، معتاد بیشتر متمایل به مصرف مواد خواهد شد ، بویژه در " موقعیتهای هیجانی " که از رویارویی می گریزد و در نتیجه آنچه به آنها گفته شده است ، ( مثلاً اینکه اجازه مصرف ندارد ) بسادگی فراموش خواهد شد و او خود را در وضعیت " مخاطب غایب " قرار می دهد . دومین نکته : مراجع خود را متعهد می کند که در ساعت مقرر ، خود را به مرکز نگهداری برساند و در آنجا حضور یابد و دقیقا خود را ملزم به رعایت ساعت قرار ملاقات ، همانگونه که تعیین شده بداند . این قاطعیت ساختارهای قانونی و روند تعیین شده را حفظ خواهد کرد و بعنوان عاملی نشانه یاب عمل می کند که معمولاً پیش از آن زمان وجود نداشته است . ضمناً بکارگیری این روش باعث می شود که فرد معتاد مرتباً بی مورد مراجعه نکند. مددکار هم با این شیوه دیگر خود را ناچار نمی بیند که تصور کند که انگار باید همیشه اطلاعاتی برتر را در مشت خود حاضر و آماده داشته باشد و خود را جوابگویی دائمی بداند و دیگر بر آن باور نیست که گویی باید متحد معتاد باشد و در مقابل امیال او ، وضعیتی که آزار دهنده و دست و پاگیر ( مزاحم ) در برابر خانواده است . با در نظر گرفتن چنین پیش بینی هایی ، کار می تواند شروع شود . آنچه باقی می ماند کمک کردن به خانواده است برای کشف و پی بردن به فرآیند عملکردی که چنین محصولی ( فرد معتاد ) را پدید آورده است و اینکه با کمک اعضاء خانواده یک روش عملی که برایشان قابل قبول و رضایت بخش باشد پیدا کنیم . کاری که قطعاً امری ساده و کوچک نیست .
نقش خانواده درمددکاری
بسیار حائز اهمیت است که ابتدا ، خانواده را نسبت به رفتاری که از بیمار سر می زند حساس کنیم . معتاد نشانه هایی را از کلیت خانواده به همراه خود دارد . با کمک فرصت آشکار سازی و صحنه های عینی و عملی فاش سازی در مراکز نگهداری ، باید خانواده را متمایل به پذیرفتن این واقعیت کرد که فرد معتاد به تنهایی مسئول اعتیاد خود نیست. بلکه او از سنگر اعتیاد ، پاسخگوی درخواست الزامی است که توسط دیگران ( اعضاء خانواده ) بر او اعمال شده است و او تقبل کرده که نشانه ای را که نمایانگر و دربرگیرنده مجموعه سیستم است به همراه خود داشته باشد و معرف آن باشد . مددکار باید با نهایت احتیاط خانواده را به درک این فرآیند بکشاند و برساند موضوع اصلاً این نیست که ما احساس گناه والدین را بیشتر کنیم زیرا که اولاً هدف ما چنین چیزی نبوده و ثانیاً در صورت بروز چنین احساس گناهی در آنها ، برای روبرو نشدن با این واقعیت ناخوشایند احتمالاً به تعهدات مشارکت در درمان پایبند نمی مانند و یا بعبارتی فسخ قرارداد در ادامه همکاری صورت می گیرد و بدینگونه حیات سیستم به همان شکل ادامه می یابد . حال آنکه هدف ما کمک به درک و پذیرش این موضوع بوده تا با پرداختن به آن ، از نتایج حاصله برای اصلاح سیستم بهره جوییم.
نقش و جایگاه مددکاران تجربی اعتیاد در بازپروری وبهبودی درمانگر
بی تردید نظریه های مختلف روان درمانی هر کدام فرآیند روانی خاصی را در تبیین خصوصیات رفتاری فرد معتاد مورد توجه قرار می دهند.از این رو انتظار می رود که مطابق با دیدگاه پذیرفته شده نظری فرآیند های تغییر از طریق ساز و کارهای مناسب و شیوه های عملی و مداخلات درمانی با استفاده از راهکارهای تعیین شده و کاربردی و ساختاری ایجاد گردد.اثر بخشی همه اشکال روان درمانی اعتیاد قویاً متضمن ارتباط و اعتماد درمانجو به درمانگر و مولفه های درمانی است.زیرا واکنش های ذهنی و عاطفی معتاد در پروسه درمانی و بهبودی نقش ویژه ای در جهت اتخاذ راهبردها و جهت یابی درمانی و ارتباط درمانی درمانگر با درمانجو در خصوص نفوذ به شخصیت کاذب معتاد دارد.از این رو برای ایجاد بستری امن و کم تنش جهت آغاز مداخلات بهبودی هم چنین بوجود آوردن انگیزش و زمینه خود باوری در فرد معتاد نوع خاصی از مقابله و رویارویی را در ساختار اجتماع درمانی باید طراحی و برنامه ریزی کرد که این نوع رویارویی را «مداخله از طریق همتایان »(intervention by peer education) عنوان می کنیم.
این سیستم درمانی برای تضعیف کردن انکار ورزی و سیستم دفاعی غیر بهداشتی و سالم معتاد در نظر گرفته می شود.بنابراین حضور پرنقش اجتماعی درمانی مددکاران تجربی(شبکه همسان) تاثیر گذاری بی همتایی بعنوان تسهیل کننده و انتقال دهنده در فرآیند تغییر دارند.مخصوصاً در برخورد با احساسات منفی معتادین بویژه احساس حقارت و مرجع قدرت ستیزی که پروسه درمانی و ارتباط درمانگر- درمانجو را شدیداً تحت الشعاع قرار داده و مختل می کند.تجربه مدت بازپروری در مراکز خود یاری و اجتماعات درمان مدار معتادان عملاً نشان داده است که نقش اجتماعی- درمانی از طریق کمک همتایان به افراد معتاد در پروسه درمانی و بازیابی اثر گذاری مثبت و کارآمدی موثر و واکنش دو سویه دارد.تعداد زیادی از بیماران بهبود یافته از اعتیاد که در مراکز درمان مدار و گروه های خود یاری بهبود یافته اند یکی از بزرگترین علل موفقیت خود را در عدم بازگشت به اعتیاد کمک و کار فشرده با دیگر همتایان خود می دانند.به اعتقاد و تجربه ما در موقعیت های فشار روانی و اجتماعی که اقدامات موثری برای ایجاد تعادل و بهداشت روحی،روانی وجود نداشته باشد کمک به همدرد، رفتاری معنوی(spiral deed) و شیوه ای روانی و قدرتمند در ایجاد اعتماد به نفس،عزت نفس و سلامت روانی می باشد.
یکی از دلایل که درمان های معمول در مورد معتادین موفقیتی نداشته،این است که معتادان معمولاً نمی توانند به اندازه کافی ساکت نشسته و فرآیند سلسله مراتب اجتماعی را تحمل کنند.درک و لمس این حقیقت که،ما نیز آن را تجربه کرده ایم،جز با به کارگیری اصول «همنوایی- همسانی و هم زایی»امکان پذیر نبوده است.آنچه در این بحث آمده است،بیان ساده یک مسئله روانی و اجتماعی است.به صورتی که برای عامه درمانگران،پزشکان و مددکاران اعتیاد مراکز درمانی معتادین قابل درک بوده و همراه با روشهای کاربردی در کمک به درمان و بازپروری معتادین اثر گذار باشد.مسئولیت این افراد در پروسه درمانی اعتیاد بسیار حساس و مهم تلقی می شود.لذا می توان گفت که آموزش،آگاه سازی،همچنین تجهیز نمودن مراکز درمانی و مشاوره ای،به حضور و شرکت گسترده گروه همسان در ترکیب تیم درمانی،امری الزامی است.بدیهی است حضور و شرکت این افراد در تیم درمانی به عنوان «تسهیل گر و انتقال دهنده»از اهمیت ویژهای برخوردار است.
محتوای این بحث رویکردی است از تجربی و کاربردی از چگو نگی تعمیق ارتباط درمانی بین درمانگر و بیمار معتاد که فرآیند بازپروری مدل اجتماعی را تسهیل می کند.با توجه به تجارب میدانی و حضور در انواع مراکز درمانی گروه های خود یاری،اجتماعات درمان مدار و اردو بازپروری به این نتیجه رسیده ایم که ترس و فقر عاطفی زیر ساخته های اختلال شناختی احساسی و رفتاری فرد معتاد می باشد و ریشه آن هم باید در دوران کودکی فرد و خانواده او جستجو شود.امروزه اکثریت صاحب نظران در علوم رفتاری به این واقعیت اذعان دارند که از جمله ویژگی های مشترک اکثریت معتادان عدم رشد و بلوغ عاطفی و پیش زمینه بیماری اعتیاد خود گم شدگی یا بیماری هم وابستگی (co dependency) می باشد که این اختلال خود موجب احساس ترس جهانی و عدم امنیت روانی می گردد.
گرچه فرد معتاد سی ساله است ولی از نظر کارکردهای عاطفی همانند نوجوانی ده ساله به نظر میرسد؛ زیرا اکثریت معتادین قبل از اینکه کودکی را تجربه نمایند مجبور شده اند یک بزرگسال باشند چرا که جامعه و خانواده فرصت رشد عاطفی را به او نداده اند و او نیز در قلعه ناپختگی عاطفی خودش را محصور کرده و نسبت به دنیای بیرون از خود و ناشناخته ها احساس ترس و عدم امنیت می کند.
طبیعتا برای رهایی از این حصار رنج آور و رویارویی با واقعیت های دنیای پیرامون خود شخص نیاز به نیروی کمکی برای ابزار وجود و تعامل با محیط خودش دارد و نهایتاً برای کمک به خودش مجبو ر است به چیز دیگری متکی باشد به نظر ما خیلی از معتادین خود به تنهایی بدون اضافه کردن فشارهای روانی و اجتماعی به اندازه کافی زندگی سخت و طاقت فرسا دارند.احتمالاً ایجاد فشاری که از هر طرف برای ترک اعتیاد به معتاد اعمال میشود به شرطی کردن رفتار معتاد کمک می کند اما این فشارها مطمئناً نخواهند توانست عطش بی پایان معتاد را به عزت نفس و بلوغ عاطفی منتفی کند.
فشارها و تهدیدات با توجه به تجربه ما در فرد معتاد بیشتر حالتی دفاعی ایجاد می کند خیلی از معتادان خود را برای زندگی در دنیای پر اضطراب و خشن آماده کرده اند.
آنچه آنها در برابرش مقاومت ندارند وقادر به دفاع از خود نیستند ملایمت و محبت است.
فرد معتاد در پویش سلسله مراتب نیازهای روانی خود و رسیدن به مراحل معنوی و متعالی به علت نیازهای شدید اولیه و دغدغه های ناشی از عدم امنیت و تماس و تعامل با زندگی درونی و معنوی را که عامل دینامیکی برای حرکت وجودی و جهانی و خود انگیختگی است از دست داده و زندگی او فاقد معنا و هدف متعالی و روحانی میباشد.بر این اساس می توانیم بگوییم که معتاد به طور هوشیار یا نا هوشیار از فقدان معنا در زندگی رنج میبرد.
بنابراین آنچه در این پروسه درمانی و بازپروری به ویژه رابطه درمانی بین درمانگر و بیمار مطرح است و اهمیت دارد.هم نوایی معنوی و ساختار غیر سلسله مراتبی و مرجعی و نقش هم دلانه درمانگر و اجتماع درمانی با بیمار است که می تواند امنیت روانی و فرصت مناسبی را برای آشکار سازی و برون ریزی بدون فرا فکنی فراهم نماید.به اعتقاد ما ترس و عدم امنیت فرد معتاد با نسبت به روابط اجتماعی و قرار دادهای آن بدبین و بی اعتماد میکند و کارکرد های شخصیتی و واکنش های عاطفی او را در جهت حفظ تعادل روانی و احساس رضایت مندی از خود به علت عدم مهارت در رفتارهای انعطافی و انطباقی متاثر بوده از برچسب های اجتماعی «کجرو»و «معتاد»و تضییع حقوق اجتماعی و حذف کرامت انسانی او را کژ کار میکند. چنانچه برخی از هنجارهای جامعه را عمل میکند بدون اینکه هدف های زیربنایی این هنجارها برای او مفهوم و معنای حقیقی داشته باشد.
- الگوی تعاملی و ارتباطی شبکه همسان در برنامه های بهبودی
طبق تعریفی که پیشگامان رهایی از فرآیند بهبودی و رشد در بازپروری اجتماعی دارد ایجاد شبکه ای است ساختار یافته هوشیار و قانون مدار به مثابه یک خانواده پویا و سالم که تعاملات در آن بر اساس عقلانیت-معنویت و عدالت و بهره گیری از مهارت های ارتباطی سالم فردی و اجتماعی است که از طریق الگوبرداری و همانند سازی از مدلهای سالم(معتادان بهبود یافته)انجام می پذیرد.
مکانیسم و ساز و کارهای پویش تغییر و رشد(personal growth) در شبکه اجتماع بهبودی فرآیندی است معنویت محور با ارکان «همنوایی- همسانی و همتایی»که ما آنرا«کنش نفوذی»نام میبریم و کاربرد این مبانی تسهیل کننده روابط پایدار و پویا بین درمانگر و بیمار می باشد.بنابر خصوصیات بیماری اعتیاد که خود بزرگ بینی،کمبود اعتماد به نفس،احساس جدایی و تفاوت،جامعه ستیزی،مشکل با مرجع قدرت،مسئولیت ناپذیری و مکانیسم دفاعی«انکار»می باشد.استفاده از شبکه همتایان در تیم درمانگر به عنوان«کنش نفوذی»تعدیل کننده این خصوصیات بیماری اعتیاد در پروسه بازیابی و بهبودی است.
نقش همتایان دربرنامه های درمانی
موضوع دیگر مربوط به الگوی رفتاری درمانگر و ساختار اجتماع معتاد می باشد. نقش همتایان در ساختار و برنامه های درمانی،تاثیر بسزایی در شکستن دیوار دفاعی معتاد دارد.مکانیسم دفاعی در فردمعتاد بر اساس ترس و بی اعتمادی به دیگران و پنهان نگه داشتن علائم بیماری در او شکل گرفته است. معتادان به علت مرجع قدرت ستیزی،واکنش آنها نسبت به افرادی که دارای عناوین و برچسب های قدرتی و سلسله مراتبی هستند،منفی است.
طبیعتاً کارکردهای طبیعی و تجربی همتایان قابلیت ارتباط عمیق و تاثیر گذار را به اجتماع درمانی و تیم درمانگر می دهد.در جامعه شناسی اعتقاد بر این است که در کنار هر نقش اجتماعی یک منزلت اجتماعی وجود دارد و این دو از هم جداشدنی نیست.منزلت اجتماعی ارزشی است که یک گروه برای یک نقش اجتماعی قائل است.نقش دو نوع است:طبیعی و کارکردی.نقش طبیعی مثل پدر و مادر در خانواده و نقش کارکردی مثل یک مددکار اجتماعی در مراکز اصلاح تربیت نوجوانان و یا نقش یک پرستار کودک در پرورشگاه.عموماً نقش درمانی یک درمانگر در ارتباط با بیماری خود نقش کارکردی محسوب می شود. حال براساس توانمندی های ارتباطی و برقراری روابط صمیمی،درمانگر بطور رسمی مورد احترام بیمار قرار می گیرد.چنانچه این روابط گسترش پیدا نماید و الگوهای رفتاری درمانگر و ساختار درمانی با مبانی«همنوایی-همسانی و همتایی»توام گردد،فرآیند نقش کارکردی درمانگر تبدیل به نقش طبیعی گردیده و گذشته از منزلت اجتماعی،مقبولیت و اعتبار لازم را هم برای جلب اعتماد بیمار به دست خواهد آورد.
در پروسه درمانی و بازپروری،عمدتاً یک درمانگر لازم است نقش طبیعی داشته باشد،تا قابلیت کنش نفوذی را در ارتباط درمانی با بیمار داشته باشد و این از ضروریات کار تربیتی و باز پروری معتادان است.این بحث در مورد والدین نیز مصداق دارد،بچه ها از ابتدا با نقش های طبیعی والدین خود رشد می کنند و آنچه فرد مبتلا به بیماری اعتیاد با وجود احساس ترس و عدم بلوغ عاطفی بدان نیاز دارد،نقش طبیعی درمانگر است نه نقش های کارکردی آن،یعنی نقش هایی که بر اساس وظیفه شغلی،مسئولیتی و یا روابط حقوقی و یا قانونی به او سپرده شده است.
همچنان که کودک پدر و مادر خود را خوب یا بد والدین خود می داند و نیاز طبیعی به آنها دارد نه جایگزینی های کارکردی و به اعتقاد ما بدترین مادرها در تامین امنیت روانی از بهترین پرورشگاه ها بهتر است،زیرا تنها نقش طبیعی مادر است که احساس امنیت،اعتماد و احساس تعلق را در ابعاد روانی و اجتماعی برای کودک فراهم می کند و موجب رشد عاطفی کودک می شود.
وقتی ساختار شبکه اجتماع درمانی به مانند خانواده ای بی ثبات و ناپدار شکل گرفته باشد.طبیعتاً اعضای این خانواده از احساس امنیت و اعتماد برخوردار نخواهد بود و تعادل روانی، اجتماعی این شبکه نامتعادل می گردد.در چنین شرایط فرد معتاد بر اساس نظام اعتقادی و فکری خود محورانه و استفاده غیر بهداشتی از مکانیسم های دفاعی و واکنش های عاطفی نامتناسب،امکان تغییر و بهبودی را از خود سلب خواهد کرد و حتی تعارضات درونی و بین فردی را در گروه بوجود خواهد آورد.
نتیجه گیری
دربرخورد با افراد معتاد به این نتیجه می رسیم که مددکار به تنهایی نمی تواند نقش موثری در کمک کردن به افراد معتاد داشته باشد. در چنین مشکلی که مددکاردر مقابل یک شخص معتاد به عنوان یک مددجو یا درمانجو قرار می گیرد بهترین راهی که در اینجا به نظر می رسد این است که مددکار در جریان مددکاری خود از افرادی کمک بگیرد که به مددجو(درمانجو) بیشتر از هر شخص دیگری نزدیک باشند دراین جریان می توان از همتایان بیمار(معتاد) در جریان درمان استفاده کرد. چیزی که اینجا مهم می تواند باشد میزان اعتمادی است که افراد خانواده وشخص معتاد باید به مددکار داشته باشند. تا یک جریان مطمئن بین اعضای خانواده ی فرد معتاد ومددکار شکل نگیرد جریان درمان نمی تواند اثر بخش باشد. افراد خانواده می توانند با کمک به مددکار در حل مشکلات فردی که در خانواده دارای مشکل است (معتاد) او را یاری رسانند. همچنین مددکار می تواند نقش موثری را در جلب اعتماد اعضای خانواده برای همکاری داشته باشد.
آنچه از ترکیب موارد مختلف این بحث نتیجه می شود اینکه مددکار(درمانگر) باید بتواند در بین بیماران با کارکردهای طبیعی و استفاده از مبانی «همنوایی- همسانی و همتایی»به مکانیسم دفاعی بیمار ضربه زده و صفت خود محوری را در او تعدیل و خنثی کند. برای رسیدن به این مهم که چگونه می توان فضایی امن،سالم و کم تنش را در محیط اجتماع درمانی بوجود آورد لازم است چند باور اجتماعی در بین افراد اجتماع بهبودی تعمیم پیدا کند.
منابع
1- احـمد ، احـمـدی (1382)،روانشناسی نوجوانان وجوانان،اصفهان،انتشارات مشعل، چاپ دهم
2- اقــلیما، مـصطـفی (1381)، مـددکاری فـردی؛ تهران ، انـتشارات دانـژه، چـاپ اول
3- بـرامـر، ام. لورنس(1387)،مـراحل ومهارت های مـــددکـــاری، تــرجمه: پروانــه کارکیــا، تهران، انـتشارات سـمت، چاپ سوم
4- زاهدی اصل،محمود (1387)،مبانی مددکاری اجتماعی،تهران،انتشارات علامه طباطبائی،چاپ چهارم
5- شــولــمن، لارنـــس(1380)، مددکاری اجتماعی(مهارت کارباگروهها) جلد دوم؛ مترجم مـنیرالسادات میربها واکـبربخشی نیا، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی؛ چاپ اول
6- فرجـاد، محـمدحسین(1388)، مبـانی مـددکاری اجتـماعی ،تـهران،نــشرعــلم،چــاپ اول
مددکاری از حرف بسیار حساس و مهم در رابطه با افراد جامعه و نیازمندان است. مددکاری از این رو مهم است که با زندگی و مشکلاتی سرو کار دارد که توانسته فرد یا افرادی را از ادامه زندگی عادی باز دارد. پس اگر این مددکاری که با این مشکلات حساس افراد در تماس است از علم و دانش کافی در این رابطه بر خوردار نباشد ممکن است نه تنها به حال افراد مفید نباشد بلکه حتی میتواند با کارهایی که از روی احساس و عدم علم کافی است مشکلات را چندین برابر بدتر کند.در هر دو حالت نام ان را مددکاری میگذارند ولی تفاوت ان از زمین تا اسمان است.مددکاری حرفه بسیار ظریفی است که لازمه ان برای شروع عشق به انسانهاست .مددکاری از معدود مشاغل و یا به عبارتی حرفی است که با اسرار و رازهای افراد سروکار دارد .اسراری که برای یک فرد میتواند همه چیز او باشد و اگر مددکاری از روی جهل و یا عدم پایبندی به اصول وارزشهای حرفه اش در حفظ اسرار از نامحرمان تسامح کند مددکاری و ارزش ان زیر سوال میرود. مددکاری همان طور که از نامش پیداست یاری رساندن به نیازمندان است .یاری رساندن بدون چشمداشت به پاداش و یا حتی تشکر از سوی مددجو. امدادی از روی عشق به انسانها و به همنوعان .مددکار زمانی در کارش موفق خواهد بود که خدمتش را از روی عشق و علاقه عرضه کند و تنها در این صورت است که در کارش هرگز احساس خستگی نخواهد کرد.مددکاری شغل بسیار با ارزشی است با ارزش است چون هدفش خدمت به انسانهاست خدمت به کسانی که حقوقشان را در جامعه به دلایلی نتوانسته اند دریافت کنند خدمت به کسانی که حقوقشان به نوعی ضایع و تباه شده. خدمت مددکار مانند اکثر کارمندان ادارات نیست که پشت میز نشسته و فقط اوراق را امضا کند بلکه مددکاری شغلی پویاست که کارش از لحظه اشنایی با مددجو شروع شده و تا حل ان تا جای ممکن ادامه خواهد داشت.مددکار همراه با مددجو در حل مشکلات او شرکت دارد و سعی میکند تا مددجو در جریان حل مشکل خود به بالاترین سطح خود اتکایی برسد تا جایی که دیگر در حل مشکلاتش نیازی به مددکار به عنوان همراه نداشته باشد .
همان طور که مددکاری دارای ارزشهای اساسی است این حرفه دارای اصول اساسی نیز میباشد.به عبارت دیگر اگر ارزشها به مصابه ریشه و تنه مددکاری به حساب بیاید اصول ان مانند شاخه های ان میباشد.با استفاده از این اصول است که مددکاری به صورت علمی انجام میشود و با توجه به این اصول است که مددکار موفق میشود تا وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد. اصول اساسی در مددکاری به شرح زیر است:
۱-اصل پذیرش
۲-اصل مشارکت مددجو
۳-اصل خود اگاهی مددکار
۴-اصل رازداری حرفه ای
۵-اصل رابطه حرفه ای
۶-اصل فردیت
۱-اصل پذیرش از ارزش اساسی حرمت مقام انسانی سرچشمه میگیرد یعنی مددکار در جریان کمک رسانی مددجو را همان طور که هست میپذیرد .برای مددکار فرقی ندارد که مددجوی او پولدار یا بی پول باشد از نظر ظاهری تمیز یا ژولیده باشد و..... بلکه برای مددکار مهم همان مددجوست که قصد کمک به او را دارد.مددکار باید به زمان حال مددجو توجه داشته باشد و کمک رسانی او هم با توجه به حال مددجو باشدالبته در جریان کمک رسانی مددکار باید از گذشته مددجوی خود اگاه باشد تا بتواند به او کمک کند بلکه منظور این است که مددکار نباید در کار با مددجوی خود و برخورد با او تنها در گذشته او بماند.عوامل قبلی درست است که باعث ایجاد مشکلات حاضر در مددجو شده است ولی مددکار باید سعی کند که مشکل او را حل کند.
۲-اصل مشارکت مددجو به این مهم اشاره دارد که مددکار در کار با مددجو می بایست به این نکته توجه داشته باشد که از اهداف اساسی در مددکاری توانمند سازی مددجوست تا در مواقع مشابه این توانایی را داشته باشد تا خود مشکلش را حل کند و این توانایی جز با مشارکت مددجو در جریان کمک رسانی به دست نمی اید.از منظر دیگر مددکار با مشارکت مددجو عملا به او و تواناییها و استعدادهایش احترام گذاشته و به طور غیر مستقیم به او فهمانده که او میتواند مشکلش را خود حل کند.اگر مددکار به این اصل مهم توجه نکند ممکن است مددجو به نوعی وابسته به مددکار شود و به تواناییهای خود اعتنایی نکند که این امر مغایر با اهداف اصلی مددکاری است.مددکار باید در جریان کمک رسانی طوری برخورد کند تا مددجو مشکل را متعلق به خود بداند و خود به این نتیجه برسد که برای حل ان باید تلاش کند.
۳-مددکار به عنوان یک انسان دارای ارزشها و اعتقادات و فرهنگ و اداب و رسوم خاص خود است و این ارزشها و اعتقادات ممکن است بصورت ناخوداگاه و یا خوداگاه بر رفتار و گفتار و حتی تصمیمات او تاثیر بگذارد.بر این اساس مددکار برای اینکه از این امر در کار مددکاری خود جلوگیری کند میبایست نسبت به ارزشهای خود که بعنوان میراثی از خانواده و محیط خود به همراه دارد اگاه باشد تا در جریان مددکاری از تاثیر انها در کار خود تا حد امکان جلوگیری کند.بنا به نظر برخی مددکاران بنام در این حرفه این اصل مهمترین اصل به شمار میرود زیرا تا مددکار از درون خود اگاه نباشد و نسبت به خود شناخت نداشته باشد نمیتواند به طور کامل از مددجوی خود شناخت داشته باشد.
۴-اصل رازداری حرفه ای به این امر اشاره دارد که مددکار میبایست در اصطلاح صندوقچه اسرار مددجو باشد .در جریان مددکاری این حق مددجو است که اسراری که به مددکار بیان میکند بین انها و یا کسانی که خود مددجو راضی به بیان راز به انها باشد.بر اساس این اصل مددکار حق ندارد اسرار و رازهای مددجوی خود را به اشخاص غیر صالح و غیر حرفه ای افشا کند زیرا افشای اسرار مددجو به افراد غیر حرفه ای ممکن است ابرو و حیثیت فرد را به خطر اندازد.البته در این امر استثنائاتی هم وجود دارد مثلا اگر اسراری که مددجو به مددکار میگوید باعث اسیب به خودش یا دیگران شود مثلا کشتن یک نفر یا ترورهای سیاسی و ...... مددکار در اینجا نباید صرف انجام به این اصل این مطالب را نزد خود نگهدارد بلکه باید این امور را به مراجع ذیصلاح گزارش دهد و حتی اگر به عنوان یک شاهد در دادگاه حاضر شود باید حقیقت امر را توضیح دهد.بنابراین مددکار باید قبل از اینکه مددجو اسرار خود را به مددکار توضیح دهد وی به صورت کتبی و یا شفاهی میبایست رضایت مددجو را از بیان کردن رازش بگیرد و به او بگوید که اگر در شرایطی قرار گیرد که لازم باشد این گفته ها را به دیگران انتقال دهد او نمیتواند انها را عنوان نکند و از مددجو بپرسد که اگر او راضی به بیان اسرار و راز خود است انها را بگوید.۵-رابطه حرفه ای به این معنا است که مددکار در جریان کمک رسانی دارای هدفی است و در رابطه ای که با مددجو برقرار میکند به دنبال اهداف مورد نظر است.هریس پرلمن یکی از مددکاران مطرح در رابطه با تعریف رابطه حرفه ای گفته"رابطه حرفه ای یعنی برقراری رابطه با مددجو برای رسیدن به هدف که که شرط رسیدن به این هدف اشنا بودن با راههای رسیدن به این اهداف میباشد".
5"رابطه حرفه ای یعنی برقراری رابطه با مددجو برای رسیدن بهبرای برقراری رابطه حرفه ای رعایت نکاتی ضروری است که برخی از انها را به طور خلاصه بیان میکنیم:الف)در برقراری رابطه حرفه ای برخورد اولیه مددکار در جریان رابطه بسیار مهم میباشد یعنی همان طور که مددکار در برخورد اولیه مددجو را مورد ارزیابی قرار میدهد در مقابل مددجو نیز مددکار را ارزیابی میکند ب) برای برقراری رابطه شرایط زمانی و مکانی اهمیت دارد یعنی در زمان و مکانی باشد که مددجو احساس امنیت و راحتی کندپ)یکی از مسائلی که مددجویان به ان بسیار اهمیت میدهند مخفی ماندن رازهایی است که انها برای مددکار بیان میکنند و در هنگام صحبت کردن مواظب هستند که کسی جز مددکار صحبتهای انها را نشنود و بهتر است جریان مصاحبه در جایی انجام شود که جز مددجو و مددکار کسی صدای انها را نشنودت)اشنایی علمی مددکار با گروههای هدف در جریان کمک رسانی از اهمیت زیادی برخوردار است در واقع اگر مددکار با گروههای هدف اشنایی داشته باشد میتواند بهتر و موثرتر مددجو را یاری کند و دید بازتری نسبت به مشکلات انها دارا خواهد بودث)احترام به مددجو در ایجاد رابطه حرفه ای بسیار با اهمیت است علاوه بر این احترام به مددجو از ارزشهای اساسی در مددکاری است که هر مددکاری برای رسیدن به اهداف کمک رسانی ان را بایستی رعایت کند و دیگر مواردی که از درج انها در این مجال خودداری میشود
۶-بر اساس این اصل مددکار در کار با مددجو بایستی به تفاوتهای بین انها توجه داشته باشد.به عبارت دیگر ممکن است که دو مددجو با مشکلات در ظاهر یکسان به مددکار مراجعه کنند ولی در انجا مددکار بایستی به این امد توجه داشته باشد که مشکلات انها ممکن است در ظاهر یکسان به نظر ایند ولی در واقع عللی که باعث به وجود امدن این مشکلات شده است متفاوتند مثلا ممکن است که درخواست یک زن برای طلاق مشکلات مالی شوهر باشد در صورتی که در مورد دیگر علت ان اعتیاد شوهر و ..... باشد به همین دلیل مددکار باید برای حل مشکلات انها برنامه ریزیهای متفاوتی را اعمال کند و برای هرکدام از انها اقدامات متناسب را انجام دهد
ا ارزشهای اساسی در مددکاری اجتماعی
مددکاری دارای ارزشهای اساسی است که شالوده و اساس این حرفه را تشکیل میدهد. در واقع بدون این ارزشها مددکاری علم به حساب نمی اید .به عبارت دیگر اگر مددکاری را به یک درخت تشبیه کنیم ارزشهای مددکاری به مثابه ریشه ان است که بدون ریشه درخت پایدار نمیماند. حال به معرفی ارزشهای اساسی مددکاری میپردازیم:
۱-حرمت مقام انسانی
۲-حق بهره مندی افراد به صورت یکسان از امکانات مادی و معنوی
۳-حق افراد در تصمیم گیری برای مسائل خود(خود تصمیم گیری)
۴-مسئولیت فردی و اجتماعی
۱-بر اساس این ارزش مددکار به همه مددجو ها به دیده احترام مینگرد و برای انها ارزش قائل است زیرا انها جدای از مشکلی که دارند یا مرتکب خطایی شده اند به خاطر اینکه انسان هستند احترام به انها واجب است .به عبارت دیگر مددکار به صورت بی طرف با مددجو ها برخورد میکند و در حل مشکل انها نهایت سعی و تلاش خود را به کار میبرد و نسبت به مددجوها دیدگاه مثبت یا منفی پیدا نمیکند.در واقع مددجو درست است که مرتکب خطا یا جرمی شده است ولی در ارتکاب او به این جرایم عوامل اجتماعی و محیطی نیز دخیل بوده اند و در بررسی مشکلات افراد نباید تنها بر روی خود فرد تمرکز کرده و تاثیرات دیگر عوامل را نادیده بگیریم .به این ترتیب دیدگاه و افق فکری مددکار در این صورت گسترده خواهد شد و با دید بازی به امور مختلف مینگرد.بر اساس این ارزش مددکار مددجو را به خاطر مشکل خود سرزنش و تحقیر نمیکند بلکه به او کمک میکند تا توانایی لازم در حل مشکل را پیدا کند.
۲-بر
اساس این ارزش افراد و به طور کلی همه انسانها این حق را دارند که از
امکانات و منابع موجود برای بهتر زیستن و ارتقای سطح زندگی خود استفاده
کنند.مددکار به عنوان فردی از افراد جامعه این نکته را میداند که وضعیت
جوامع باعث شده تا بعضی از افراد از حتی ابتدایی ترین و ساده ترین امکانات
برای زندگی محروم باشند و عده دیگری از نظر رفاه اقتصادی در بهترین شرایط
به سر برند.بر این اساس مددکار سعی میکند تا در حد امکان منابع قابل
استفاده را برای اقشار اسیب پذیر در اختیار انها قرار دهد و یا مددجویانی
را که با نحوه استفاده از این منابع اشنایی ندارند را راهنمایی کند و به
انها در استفاده از این امکانات یاری دهد.البته این امر بسیار حساس است
زیرا اگر مددکار جنبه استقلال و باز توانی مددجو توجه نداشته باشد ممکن است
مددجو وابسته به مددکار شود که مغایر اصول و ارزشهای مددکاری است.مددکار
باید سعی کند که همراه با ارائه کمک به مددجویان انها را با تواناییهای خود
اشنا کرده و استقلال و خود توانی را در انها شکوفا کنند.
3-با
توجه به این ارزش اساسی مددکار در جریان کمک رسانی به این نکته توجه دارد
که مهمترین اصل در این حرفه باز توانی و شکوفا کردن استعدادها و توانایی
های مددجو است .مددکار به این وسیله به مددجو کمک میکند تا برای حل مشکل
خود تصمیم بگیرد و خود مشکلش را با سعی و تلاش بر طرف سازد. اگر مددکار به
این ازرش توجه نکند مددجو به مددکار وابستگی پیدا میکند و توانایی های خود
را در حل مشکلاتش نادیده میگیرد.به عبارت دیگر تصمیم گیری مددکار به جای
مددجو در جریان کمک رسانی به معنی بی توجهی مددکار به قابلیت های مددجو در
برطرف کردن مشکلاتش است و به نوعی توهین به او به حساب میاید.مددجو باید
برای حل مشکلش خود تصمیم بگیرد حتی اگر ان تصمیم اشتباه باشد.
۴-طبق این ارزش هر فردی علاوه بر اینکه نسبت به خود مسوول است در مقابل نسبت به دیگران هم مسئول است .به عبارت دیگر مددکار میبایست به مددجو این امر را بفهماند که ان فرد تنها برای خود زندگی نمیکند بلکه دیگران هم از او توقعاتی دارند و او بایستی نسبت به این انتظارات اهمیت قائل شود.در واقع به وسیله این ارزش مددکار به مددجوی خود نشان میدهد که دیگران هم از انها انتظاراتی دارند و به طور ضمنی پذیرش مسئولیت های فردی و اجتماعی را اموزش میدهند.
مددکاری را این طور تعریف کرده اند: "مددکاری حرفه ایست مبتنی بر علم و هنر و مهارت و هدف که در ان سعی میشود که مددجو(فرد یا گروه یا جامعه)مشکل خود را شناخته و به تواناییهای خود پی برده و با استفاده از منابع و امکانات موجود در جهت حل مشکل خود بر اید
"مددکاری علمی است که در ان مدکار همه تواناییهای خود را در جهت حل مشکل مددجو به کار برده و به مددجو نشان دهد که او علیرغم داشتن مشکلات دارای تواناییها و استعدادهای فراوانی است که به انها توجه نکرده است و میتواند با بکار بردن تواناییهای خود مشکلات را حل کند.
همه روز روزه بودن همه شب نماز خواندن
همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن
ز مناهی و ملاهی همه احتراز جستن
ز مدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن
به خدا که هیچیک را ثمر انقدر نباشد
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن
این شعر را برای نشان دادن ارزش و اهمیت مددکاری از شعرهای شیخ بهایی در این مجال اوردم.اگر به دستورات دین اسلام هم توجه کنیم چیزی جز معنای این شعر نیست و اسلام هم برای توجه به امور دیگران سفارشات بسیار کرده است.برای مددکاری عشق لازم است :
عشق به همنوع عشق به انسان و انسانیت عشق به هموطن عشق به ........
زمان مداخله در بحران متأثر از نیازهای مراجعان، منابع در دسترس، نوع بحران و ضربه ای است که به جامعه بحران دیده وارد شده است. برای مداخله موثر در بحران ها زمان محدود و بسیار پر اهمیت است و مددکاران اجتماعی می بایست بسیار سریع نیازهای جامعه هدف را شناسائی کنند و با شناخت منابع برطرف کننده نیازها به سازماندهی و بهره گیری از آنها برای مرتفع ساختن نیازهای جامعه هدف بپردازند و با نفوذ در افراد آسیب دیده و به کارگیری مهارتهای درمانی و ارتباطی زمینه کنار آمدن و سازگار شدن آنها را با موقعیت ناشی از بحران حاصل نمایند و مانع از انجام گرفتن فعالیت هایی شوند که به حادث شدن خطر و عمیق تر شدن بحران می انجامد، بی شک تخصص و مهارت مددکاران اجتماعی در این راستا از اهمیت بسیاری برخوردار است.
ارائه خدمات در جریان مداخله در بحران های ناشی از وقایع آسیب زا نیاز به سطح بالایی از مهارت و فعالیت های تخصصی مددکاران اجتماعی دارد که این مهارتها در گام اول به توانایی مددکار اجتماعی در به کارگیری ابزارهای کار مددکاری در راستای شناخت مشکل و برقراری ارتباط با جامعه تحت آسیب مرتبط است که به ارتباطی رشد یافته و تأثیرگذار بین افراد آسیب دیده و مددکار اجتماعی می انجامد.
برخی از نوجوانان غالبا در صورت فردی و گاهی به صورت گروهی به رفتارهای خلاف روی میآورند و به نوعی خرده فرهنگ بزهکاری وابسته میشوند. این گروه از نوجوانان ارتباط خود را با خانواده و مدرسه درهم میریزند و با نفی موازین اخلاقی و قانونی به بزهکاری روی میآورند. بزهکاری در همه جای دنیا هست و در بین پسران بیشتر از دختران دیده میشود. فرار از منزل ، دزدی ، ضرب و شتم ، خرابکاری ، رفتار وحشیانه ، مصرف الکل و مواد مخدر ، هتک عفت ، قاچاق و قتل را میتوان در شمار بزهکاری نوجوانان دانست.
وقتی یک نوجوان به نوعی از بزهکاری یا انحراف دچار میشود، تمایل او برای دست زدن به انواع دیگر بزهکاری یا انحراف بیشتر میشود. به همین دلیل نوجوانان دارای این مشکلات معمولا فقط یک انحراف ندارند. مینوسد: در حال حاضر شواهد کافی وجود دارد که همگی از وجود همزمان چند انحراف در هر یک از نوجوانان بزهکار اطلاع میدهند. وجود چند انحراف بویژه در افراد گرفتار به اعتیاد ، مصرف الکل ، خشونت و بزهکاری و فعالیت جنسی پیش از موقع بیشتر است.
ادامه مطلب ... آیا شما از این که بعضیها چگونه با زندگی کنار میآیـنـد، شگفت زده
نمیشوید؟ آنها همیشه تیزهوش ، خوشرو و بانشاط هستند و هیچگاه در برابر
مشکلات تسلیم نمیشوند و در هنگام مواجهه با آن استوار میایستـنـد. در
مـقـابـل ، افـرادی هم هستـنـد کـه همـواره شـکایت دارند و گـلـه میکنند،
از کاه ، کوه میسازند و زندگی را بـا اخم و تـخم سـپـری میکنند.
هر
کسی به نوبه خود دارای مشکلات ، استرسها و تنشهای مخصوص به خود است.
امـا اگـر شما بیاموزید که چگونه با آنها کنار بیایید در پـایان ، پیروز از
میدان خارج میگردید. معجزههـا بـه خـودی خود روی نـمیدهنـد، ایـن شـما
هستید که باید آنها را خلق کنید. اگر مشکلی دارید، به جای آن که منتظر
بمانید تا مشکل خود به خود حل شود ، قدم نخست را بردارید و آن را حل کنید.
بـرای بـرآمدن از پــس مشکلات به نکات زیر توجه کنید.
ادامه مطلب ...
معمولا رفتارهای منفی گرایانه و لجبازی بهشکل یکدندگی مستمر، مقاومت در برابر دستورالعملها و تمایل نداشتن به صلح و سلطهپذیری یا جر و بحث با بزرگسالان و همسالان ظاهر میشود.
این اختلال بین دو تا 16 درصد کودکان دیده میشود و تا قبل از بلوغ در پسران شایعتر است و از قبل از هشت سالگی و معمولا تا اوایل نوجوانی دیده میشود. برای تشخیص لازم است چهار یا بیش از چهار مورد از نشانههای زیر حداقل به مدت شش ماه دوام داشته باشد:
حتما پیش آمده که در مرکز خرید کودکی را دیده باشید که معرکه به راه
انداخته باشد ، پا به زمین می کوبد و با جیغ و داد چیزی از والدینش می
خواهد. این کودکان نمی توانند "نه" بشنوند و باید به همه خواسته های شان
برسند.
اگر
کودک بداند که شما سر انجام پاسخ مثبت خواهید داد ، دیگر مهم نیست که ده
بار گفته باشید "نه"! او آن قدر گریه می کند ، نق می زند ، خودش را به زمین
می کوبد و بد اخلاقی می کند تا سرانجام تسلیم شوید و او به هدفش برسد.
چنین کودکی به تجربه آموخته است که اگر پشتکار داشته باشد و خوب جیغ بکشد !
در نهایت برنده می شود. تنها راه حل این است که او دریابد نظر شما تغییر نمی کند پس قاطع باشید. پیش از حرف زدن بیندیشید
گروهی از روان شناسان و روان پزشکان مشهور جهان معتقدند:
(( عوامل اجتماعی وابسته به فقر بشر ، در وابستگی انسان به مواد افیونی موثر هستند و میزان بروز اعتیاد در گروه های پایین اجتماعی/ اقتصادی ، بالاتر است. بنابراین در جامعه ، اعتیاد معلول استرس و فشارهای روانی می باشد. دکترکاپلان و سادوک ، استفاده از هروئین را بعنوان ضد اضطراب برای پوشاندن احساس پایین بودن ، اعتماد به نفس ، درماندگی و ناتوانی و جهت کنترل بر موقعیت زندگی ، قلمداد می کنند )).
نقش گروه همسالان و فشار جمعی در محیطهای جوان ، در گرایش آنان به مواد مخدر بسیار حائز اهمیت است.افراد ، در دو جهان زندگی می کنند: ۱- خانواده ۲- همسالان.
نوجوانان به راهنمایی و همکاری ، اعتماد ، انضباط ، درک متقابل ، دلسوزی و محبت نیازمندند. کوتاهی و کاستی در هر کدام ، باعث گرایش فرد به غیر از والدین و خانواده و یافتن آن نقطه در فرد دیگری می شود یا به نوعی به دوست و همسالان گرایش پیدا می کند. گاهی نفوذ بسیار بالای همسالان در زندگی جوان ، ممکن است ناشی از مورد توجه واقع نشدن در خانه یا به دلیل جذابیتهای گروه همسالان باشد و از آنجا پیوند جوانان با والدینشان به تدریج ضعیف تر شده و همسالان در رشد روانی آنها نقش حساسی می یابند. بنابراین ، اولین عاملی که باعث جذب جوانان به محیطهای غیر از خانواده و خانه می گردد ، عدم رابطة صحیح والدین و افراد خانواده می باشد ، که در این صورت جوانان اولین گام را به سوی گروه همسالان بر می دارد و زمینه برای لغزیدن در جادة انحراف و کجروی فراهم می شود.
بطور کلّی ، پیشگیری به سه نوع الف : اولیه ب : ثانویه ج : ثالث ، تقسیم می شود. نوع اولیه ، افراد عادی را از تجربة مصرف مواد مخدر باز می دارد یا آن را به تاخیر می اندازد. مخاطبان ثانویه ، افرادی هستند که پس از مصرف مواد ، هنوز علایم بیمارگونه ای نشان نداده اند ، اما در معرض خطر ابتلاء به مشکل قرار دارند. پیشگیری ثالث ، برای گروه هایی متمرکز است که مشکلات ناشی از مصرف مواد مخدر به همراه مسائلی چون گریز از مدرسه یا خانه ، مشکلات یادگیری و یا جرم و جنایت را دارا می باشند. بطور کلّی ، آشنایی زودرس با مواد مخدر ، یک عامل مخاطره آمیز جهت سوء استفادة آتی از مواد است. جوانان دارای شرایط ذیل ، در معرض آسیب پذیری بیشتری قرار دارند:
۱- افرادی که والد یا والدین مبتلاء به اعتیاد دارند.
۲- افرادی که در کودکی ، قربانی آزار و اذیت دیگران قرار گرفته اند.
۳- افرادی که ترک تحصیل کرده اند.
۴- افرادی که از مدرسه فرار کرده اند.
۵- افرادی که اعمال خشونت بار و یا تخلّف در رفتار دارند.
۶- افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند.
در خصوص پیشگیری ، بدیهی است کلیّة متغیرهایی که در امر تکوین و پیدایش اعتیاد و قاچاق مواد مخدر دخیل هستند ، بایستی زمینه های تاثیر گذاریشان کاهش یافته و رفته رفته خنثی گردد تا ضریب اطمینان قابل اعتمادی برای پیشگیری از اعتیاد و قاچاق مواد مخدر فراهم گردد.
اصول کلان در پیشگیری عبارتند از:
۱- برنامه های پیشگیری از اعتیاد ، باید به گونه ای طراحی شود که موجب تقویت عاملهای بازدارنده گردد و عوامل مخاطره آمیز را تضعیف کند.
۲- برنامه های پیشگیری از اعتیاد ، باید همة انواع سوءمصرف دارویی را مورد هدف قرار دهد.
۳- برنامه های پیشگیری از اعتیاد ، این مهارت را به افراد آموزش دهد که در مقابل پیشنهاد سوءمصرف مواد ، از خود مقاومت نشان دهند.
۴- برنامه های پیشگیری ، باید دربرگیرنده مباحثه های متقابل بین جوانان باشد.
۵- برنامه های پیشگیری ، باید دربرگیرنده والدین ، مراقبان کودک و نوجوان باشد.
۶- برنامه های پیشگیری ، باید طی دوران مدرسه نیز وجود داشته و مدت آن طولانی باشد.
۷- برنامه های پیشگیری ، باید کودک ، نوجوان و خانواده را تواماً دربرگیرد.
۸- برنامه های پیشگیری ، باید برنامه های اجتماعی را که شامل یک رشته اقدامات و تغییر رویّه ها و سیاستهاست ، دربرگیرد.
۹- جهت پیشگیری در همة انواع مُدلهای پیشگیری ، به اُلگوهای رفتاری قوی تر نیاز است.
۱۰- همة دانش آموزان ، باید توانایی رسیدن به فرصتهای پیشنهادی مدرسه را داشته باشند.
۱۱- در یک جامعة قانون مدار ، برنامه ریزی های پیشگیری ، باید به ماهیت خاص مسئلة سوءمصرف مواد ، اشاره کند.
۱۲- هرچه سطح احتمال خطر ابتلاء به اعتیاد در جمعیت هدف ( جمعیت مورد نظر ) بیشتر و بالاتر باشد ، تلاشهای پیشگیری باید با شیوه ای پرقدرت در سنین پایین تر آغاز شود.
۱۳- برنامه های پیشگیری ، باید براساس سن ، طراحی شود.
استراتژیهای پیشگیری از اعتیاد
برای برنامه ریزی راههای موثر در پیشگیری از اعتیاد، ابتدا باید علل و عوامل موثر در شروع مصرف و اعتیاد به مواد را در نوجوانان و جوانان شناخت. عوامل ژنتیکی، شخصیتی، پسیکوپاتولوژیک،فارماکولوژیک، خانوادگی، محیطی و اجتماعی همگی دراتیولوژی سوء مصرف و اعتیاد موثر هستند و عوامل متعدد درمقابل بایکدیگر به سوء مصرف و سپس اعتیاد منجر میگردند.
برای انتخاب و به کارگیری مناسب استراتژیها، دانستن نیازها و مشکلات و پتانسیلها و توانائیهای اجتماعی ضروری است. اجرای هربرنامة پیشگیری به شناخت دقیق منطقه،بررسی کامل وضعیت بهداشتی و روان شناختی و بررسیهای همه گیرشناسی بستگی دارد تا به این وسیله عوامل موثر بر مصرف مواد آشکار شود. به عنوان مثال، باید شایع ترین نوع مادة مصرف و گروه سنی افراد در معرض خطر، موقعیتها و محلهای مصرف، باورهای نادرست وعوامل مخاطره آمیز، امکانات و منابع موجود را شناخت و براساس آن مدل فعالیتهای پیشگیری را تعیین نمود. تحقیقات نشان داده اند که نمیتوان یک روش واحد را به عنوان بهترین روش برای همه افراد و گروهها انتخاب نمود. بهره گیری از استراتژیهای مختلف برای تاثیر برشیوع اعتیاد ضروری است زیرا عوامل متفاوتی در ایجاد اعتیاد موثرند.
مهمترین استراتژهای پیشگیری از اعتیاد که درجهان از آنها استفاده میشود عبارتند از :
۱- آگاهسازی افراد در مورد خطرات و مضرات مواد.
۲- افزایش مهارتهای زندگی مانند مهارت تصمیم گیری، حل مسئله، ارتباطات اجتماعی .
۳- تقویت فعالیتهای جایگزین به جای مواد برای ارضای نیازهای روانی اجتماعی نوجوانان وجوانان.
۴- مشاوره و مداخلة حین بحران، دربحرانهای مختلف در طول زندگی .
۵- ارتقاء فرهنگی و مذهبی.
۶- تقویت قوانین و مقررات مبارزه با مواد .
۷- درمان معتادان برای جلوگیری از سرایت اعتیاد.
استراتژیهای فوق در قالب فعالیتهای زیر مورد بحث قرار میگیرند:
۲- فعالیتهای متمرکز برآموزش و آگاه سازی والدین .
۳- فعالیتهای متمرکز برمعلمان ومدرسه .
۴- فعالیتهای پیشگیری بااستفاده از رسانهها .
۵- فعالیتهای پیشگیری از طریق محلهای کار و مکانهای تجمع.
۶- فعالیتهای پیشگیری با استفاده از شبکة مراقبتهای بهداشتی اولیه .
۷- وضع واجرای قوانین و مقررات .
تعریف معلولیت
معلولیت مرتبط است با محرومیت هایی که فرد در نتیجۀ نقص(اختلال) و ناتوانی تجربه می کند؛ به عبارت دیگر هر گونه فقدان یا کاهش فرصت برای مشارکت در زندگی اجتماعی در سطحی برابر با دیگران معلولیت نامیده می شود.
بحران
بحران وضعیت آشفته و در هم ریخته ای است که در آن مدد جویان در اهداف مهم زندگی خود با نا کامی مواجه می شوند یا در چرخه زندگی روشهای تطابقی آنان با عامل استرس زا دچار گسیختگی و فرو پاشی عمیق می گردد .
اصطلاح بحران به احساس ترس شوک و درماندگی ناشی ازآن ا طلاق می گردد و نه به خود فرو پاشی .
ادامه مطلب ...آیا نه گفتن یک مهارت است؟ چگونه میتوان این مهارت را یاد گرفت؟ اینها سوالاتی هستند که شاید برای برخی افراد مطرح شده باشند. از آنجایی که زندگی اجتماعی مستلزم رعایت مواردی است که هم حقوق دیگران و هم حقوق فرد در آن باید مورد توجه قرار گیرد مهارت نه گفتن یکی از لازمههای موفقیت فرد در زندگی شخصی و اجتماعیاش است. هر فردی، برای خود عقاید، ایدهها و اهدافی دارد، شیوهای زندگی را برای خود برگزیده است و لازم است در مواردی که احساس کند این اهداف و ایدهها در برآورده شدن آنها با احتمال بروز مشکل روبهرو خواهد شد از مهارتهای خاصی استفاده کند تا بتواند خود را در مسیر مناسبی که برای خود انتخاب کرده نگه دارد. انسان اراده و اختیار و آگاهی دارد. بر اساس اراده خود میتواند تصمیماتی برای زندگی داشته باشد. ادامه مطلب ...
تحقیقات نشان داده است بیشتر کسانی که به کتاب و کتابخوانی علاقه دارند والدینی داشتهاند که در دوران کودکی لحظات شیرین و گرمی را در هنگام خواندن داستانها برای آنها ساخته و پرداختهاند. توصیههای زیر را به کار گیرید تا کودکان خود را جذب مطالعه کنید، به طوری که کتاب را بهترین دوست خود بدانند و از آن جدا نشوند.
تمسخر چیست؟ تمسخر حالتی منفی در ذهن است و موقعی ایجاد میشود که فرد موضوعی را که از نظر روانی برای او تنش ایجاد می کند در قالب کلماتی به شخص دیگر ابراز می نماید تا از حالت تنش خود بکاهد . در حقیقت تمسخر محرک آزار دهند برای فرد دارد .
چه کسانی تمسخر می کنند ؟ افرادی که دچار عقده حقارت شدید می شوند برای مبارزه علیه حقارت خود و همسان کردن خویش با فرد دیگر به تمسخر روی می آورند در حقیقت برای پنهان کردن عیب خود آن را به شخص دیگر فرافکنی می کنند یعنی عیب خود را به فرد دیگر نسبت می دهند .بعنوان مثال شخصی که خودش نمی تواند خوب رانندگی کند دائما از رانندگی دیگران ایراد می گیرد .این افراد کنترلی بر احساس خود ندارند و دچار ضعف روانی هستند .
ادامه مطلب ...نمی توانم فرمول موفقیت را برای شما بیان کنم.
اما اگر فرمول شکست را بخواهید :
آنست که بکوشید همه را راضی نگه دارید.
هیچکس نمی تواند به عقب برگردد واز نو شروع کند اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند.
برای این که عشق را احساس کنیم ، به احساس نیاز داریم . وقتی نتوانیم با اطمینان خاطر احساسات خود را بیان کنیم ، تماس خود را با عشق و شور و نشاط از دست می دهیم. در حالی که زنها مایلند بیشتر حرف بزنند و شوهرانشان به حرف های آنها گوش فرا دهند، مردها نیاز دارند که همسرانشان در مقام تعریف و قدردانی از آنها حرف بزنند.
وقتی مرد میل به راضی کردن همسرش را ازدست بدهد، احساسات محبت آمیز او خود به خود سرکوب می شود. وقتی زنی نتواند آزادانه و با احساس امنیت خاطر احساساتش را باهمسرش در میان بگذارد، او نیز احساسات و عواطف خود را سرکوب می کند.
به مرور، وقتی زن و شوهر احساسات خود را همچنان سرکوب می کنند، دیواری به دور قلب خود می کشند. هرگاه زن احساس می کند که مورد بی اعتنایی شوهرش است و یا از ناحیه او حمایت نمی شود، آجر دیگری بردیواری که حول قلبش کشیده است اضافه می شود و هرگاه مردی احساس کند که از سوی همسرش مورد بی اعتنایی ، یا انتقاد قرار می گیرد، آجر دیگری بر دیوار اطراف قلبش می نشاند.
جر و بحث های زنا شویی و اختلاف نظرهای همسران مساله ای است که همه زوج ها آن را تجربه می کنند، اما اهداف زوج ها با هم در این میان متفاوت است و گاهی خودشان از این موضوع آگاه نیستند. بعضی ها دوست دارند هر چه زودتر جر و بحث و بگو مگو را پایان دهند و دوباره آرامش را به رابطه خود برگردانند و به هر چیزی برای بدست آوردن آرامش متوسل می شوند، بعضی ها نیز این بگو مگوها را میدان جنگی تصور می کنند که باید پیروز آن شوند و اینها نیز به هر کاری برای پیروز شدن دست می زنند، این افراد با لجبازی تمام بحث را کش می دهند و نمی خواهند اشتباهات خود را بپذیرند و در برابر هر حرفی جوابی می دهند و در برابر هر عملی رفتاری از خود نشان خواهند داد.
ادامه مطلب ...
إنَّ رَبّی عَلی کُلِّ شَیءٍ حَفیظٌ
همانا پروردگار من بر هر چیز نگهبان است.